گنجور

 
سیدای نسفی

فصل نوروز است می‌آید هوای تازه‌ای

بلبل و گل را شده برگ و نوای تازه‌ای

بر سر افتادگان افتاده سودای لباس

سرو می‌خواهد درین موسم قبای تازه‌ای

حلقه تسبیح خود کردند حق‌گویان جدید

فاخته افگنده در گردن ردای تازه‌ای

داده خورشید فلک تبدیل جای خویش را

تا شود آیینه‌رویان را صفای تازه‌ای

می‌توان دانست همچون شیشه می سیدا

در دل هر کس که باشد مدعای تازه‌ای