آمد بهار و فیض نسیم بهار کو
گل کرد داغ بر جگر و لاله زار کو
ای بوی پیرهن چه خبر از عزیز مصر
ای آهوی خطا نفس مشکبار کو
ای کوهکن ز کوهکنی چیست حاصلت
عمرت به سر رسید و تو را مزدکار کو
گلشن شکفت و سبزه دمید و خزان رسید
ای عندلیب در دل تو خارخار کو
بی دردسر نشاط میسر نمی شود
در ساغر زمانه می خوشگوار کو
ای کهربا مطیع تو گردید کهکشان
از بی زری تو را به جهان اعتبار کو
دریادلان به کس دم آبی نمی دهند
در کاسه صدف گهر آبدار کو
داریم چشم لیک درو نیست قطره یی
ما را چو ابر گریه بی اختیار کو
ای سیدا رفیق خدا کس به دهر نیست
جز سایه همرهی به من خاکسار کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییهای بهار و احساسات عمیق انسانی اشاره دارد. شاعر به تازگی بهار و شکوفایی گلها اشاره میکند که در عین زیبایی، دلی را متأثر کرده و به یاد دلبستگیها و غمها میافتد. او از وفور خوشیها و لذتها سخن میگوید، اما به طور همزمان به مشکلات و دردهای زندگی هم اشاره میکند. شعر همچنین به احساس تنهایی و آرزو برای همراهی و دوستی دلسوز میپردازد. شاعر از بیاعتباری و نادیدهگرفتن احساسات فردی و نداشتن آرامش در زندگی شکایت میکند. در کل، این شعر ترکیبی از زیبایی، غم، تنهایی و جستجوی معنا در زندگی است.
هوش مصنوعی: بهار آمد و نسیم خوش آن را همراهی کرد، اما با وجود زیباییها و گلها، دلهایی که زخم دارند و لالهزارها نیز داغ و غم را به دوش میکشند.
هوش مصنوعی: ای عطر پیرهن، چه خبر از معشوقهی مصر؟ ای آهوی زیبا که نفسش بوی مشک میدهد، کجاست؟
هوش مصنوعی: ای کوهکن، وقتی که به جبل و کوه مشغولی، نتیجهات چیست؟ آیا عمرت به پایان رسیده و هنوز مزد زحمتهایت را نگرفتهای؟
هوش مصنوعی: باغ پر از گل و گیاه شد، اما فصل خزان هم آمد. ای بلبل، چرا در دل تو هنوز غم و اندوه نشسته است؟
هوش مصنوعی: برای اینکه شادی و نشاط به راحتی به دست آید، باید از مشکلات و دشواریهای زندگی گذر کرد. در زندگی، مانند ساغر که مملو از خوشیهاست، نمیتوان فقط به دنبال لذتها بود بدون اینکه با چالشها روبرو شویم.
هوش مصنوعی: ای کهربا، کهکشان به خاطر زیبایی و ارزش تو به اطاعت تو در آمده است. زیبایی تو در جهان باعث اعتبار و ارزش تو شده است.
هوش مصنوعی: دلیران و مردان بزرگ، به کسی کمکی نمیکنند. در واقع، همانند آن که در یک صدف، مروارید باارزشی وجود دارد، باید این مروارید را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: ما چشم داریم اما در آن هیچ قطرهای نیست. چرا که مانند ابری که بیاختیار میبارد، اشکی از ما نمیریزد.
هوش مصنوعی: ای آقا، همدم خدا کسی در این دنیا نیست، جز سایهی همراهی تو که بر من خاکی و حقیر افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کنج اعتکاف دلی بردبار کو
بر گنج عشق جان کسی کامگار کو
اندر میان صفهنشینان خانقاه
یک صوفی محقق پرهیزگار کو
در پیشگاه مسجد و در کنج صومعه
[...]
شهذی است پر ز حسرت و غم، شهریار کو
کاری است بس خراب، خداوندگار کو
هفت اختر و چهار گوهر در مصیبتاند
وا حسرتا خلاصه هفت و چهار کو
شاهی که از لطافت و پاکی همی نشست
[...]
نور دو چشمم آن در دریا تبار کو؟
او رفت و من روان ز پیش یادگار کو؟
از سلک نظم عترت من انتظام یافت
همزاد گوهر سخن آبدار کو؟
چرخم به نسیه ریزه خوان هم نمی دهم
[...]
یک صافدل در انجمن روزگار کو؟
عالم گرفت تیرگی آیینه دار کو؟
هر جا که هست صاف ضمیری شکسته است
آیینه درست درین زنگبار کو؟
چون ریگ، تشنه اند حریفان به خون هم
[...]
کام دلی به عالم ناپایدار کو؟
گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟
سودای عشق دست و دل از کار برده است
دستی که واکند گره از زلف یار کو
مست گذاره است درین بزم هر که هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.