گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

تازه می سازم ز برق ناله داغ خویشتن

می کنم روشن به آه دل چراغ خویشتن

تا به کی ای لاله دامن می زنی بر آتشم

روزگاری شد که می سوزم به داغ خویشتن

آرزوهای سپندم مضطرب دارد مرا

وقت آن آمد زنم آتش به باغ خویشتن

دارد از مرهم حذر پروانه داغ خودم

می زنم گل بر سر خود از چراغ خویشتن

گاه بر گرداب می پیچم گهی بر گردباد

رفته ام از خود به سودای سراغ خویشتن

فرصت بر گرد خود گشتن نمی باشد مرا

ساعتی از غم نمی یابم فراغ خویشتن

شام و صبح رفته من باز آید بر سرم

می کنم هر شب تماشا گشت زاغ خویشتن

اهل صحبت سیدا عمریست سرگرم خودند

با که همچون شمع می سوزی دماغ خویشتن

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

اهلی شیرازی

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن

بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن

اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار

خیز و فرصت دان گلی چیدن ز باغ خویشتن

ساقیا امروز و فردایی که دوران زان تست

[...]

بیدل دهلوی

آگهی تا کی ‌کند روشن چراغ خویشتن

عالمی را کشت اینجا در سراغ خویشتن

رفت ایامی ‌که غیر از نشئه‌ام در سر نبود

می‌خورم چون سنگ اکنون بر دماغ خویشتن

همچو شمع ‌کشته دارم با همه افسردگی

[...]