تازه می سازم ز برق ناله داغ خویشتن
می کنم روشن به آه دل چراغ خویشتن
تا به کی ای لاله دامن می زنی بر آتشم
روزگاری شد که می سوزم به داغ خویشتن
آرزوهای سپندم مضطرب دارد مرا
وقت آن آمد زنم آتش به باغ خویشتن
دارد از مرهم حذر پروانه داغ خودم
می زنم گل بر سر خود از چراغ خویشتن
گاه بر گرداب می پیچم گهی بر گردباد
رفته ام از خود به سودای سراغ خویشتن
فرصت بر گرد خود گشتن نمی باشد مرا
ساعتی از غم نمی یابم فراغ خویشتن
شام و صبح رفته من باز آید بر سرم
می کنم هر شب تماشا گشت زاغ خویشتن
اهل صحبت سیدا عمریست سرگرم خودند
با که همچون شمع می سوزی دماغ خویشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این poem به احساس عمیق رنج و درد خود میپردازد. او با ناله و آه، تلاش میکند تا روشنایی و امیدی برای زندگی خود بسازد اما همچنان درگیر عذاب و سوزش درونیاش است. او به کنایه به لالهای اشاره میکند که بر آتش او میزند و نشان میدهد که زمان زیادی است که دچار این احساس میباشد. آرزوهای او در آتش اضطراب میسوزد و حس میکند که باید اقدامی کند. شاعر همچنین به تنهایی و عدم فرصتی برای فراموشی غمها اشاره میکند و از زندگی ابدی خود با درد و رنج سخن میگوید. در نهایت، او از دوستی و صحبت با دیگران سخن میگوید و به شدت در جستجوی آرامش درونی است.
هوش مصنوعی: من از درد و نالههای خودم، زندهام و جدیداً میسازم، و با حسرتی که در دلم دارم، نور وجودم را روشن میکنم.
هوش مصنوعی: ای لاله، تا کی به آتش من دامن میزنی؟ مدتی است که من به خاطر درد و رنج خود میسوزم.
هوش مصنوعی: آرزوهای سوزانم مرا آشفته کرده است، وقتی زمانش برسد، آتش به باغ خودم میزنم.
هوش مصنوعی: پروانه از آسیبهای شدیدش احتیاط میکند و من برای تسکین درد خود، گل را بر سر میزنم و این کار را با نور وجود خود انجام میدهم.
هوش مصنوعی: گاهی در تلاطم زندگی غرق میشوم و گاهی در هیاهوی آن. در این حال، از خودم فاصله گرفتهام و در جستجوی شناخت خود هستم.
هوش مصنوعی: من فرصتی برای فکر کردن به خود ندارم و حتی برای یک لحظه هم نمیتوانم از غم و اندوه خود فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: هر شب وقتی به تماشا مینشینم، یاد گذشتهها و زمانهایی که با افسوس گذشته است، دوباره برایم زنده میشود. در واقع هر صبح و شام میآید و میرود، ولی من همچنان به خودم نگاه میکنم و به حال و روز خود فکر میکنم.
هوش مصنوعی: افراد اهل صحبت، سالهاست که درگیر خودشان هستند و مانند شمعی که میسوزد، خود را میسوزانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن
بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن
اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار
خیز و فرصت دان گلی چیدن ز باغ خویشتن
ساقیا امروز و فردایی که دوران زان تست
[...]
آگهی تا کی کند روشن چراغ خویشتن
عالمی را کشت اینجا در سراغ خویشتن
رفت ایامی که غیر از نشئهام در سر نبود
میخورم چون سنگ اکنون بر دماغ خویشتن
همچو شمع کشته دارم با همه افسردگی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.