به کویت از سر خود سجده مقبل نمی دانم
به درگاه تو خود را بنده قابل نمی دانم
صف مژگان او زیر و زبر کردست عالم را
به دور نرگس او سحر را باطل نمی دانم
جفاجویی که چون خورشید تیغ او علم نبود
جهان را گر شبیخون آورد قاتل نمی دانم
در و دیوار در فریاد شد از پنبه گوشم
کسی را اینقدر از خویشتن غافل نمی دانم
بپا زنجیر شد یک سوزن بیرشته عیسی را
بلای بدتر از همراه ناقابل نمی دانم
حیات آدمی چون آب دایم رو به ره دارد
که من این کاروان را پای در منزل نمی دانم
گشادی می شود از عشقبازی بسته گیها را
به دستم گر فتد هر عقده یی مشکل نمی دانم
مرا هر چند همچون شمع آن بدخوی می سوزد
تمنای به غیر از سوختن در دل نمی دانم
نباشد سیدا آسایشی در عالم امکان
نظر تا می کنم این دشت را منزل نمی دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق و پیچیدهای را بیان میکند. او در ابتدا از عدم توانایی خود در سجده و بندگی در مقابل کسی صحبت میکند و احساس میکند که درگاه محبوبش او را قابل نمیداند. سپس به زیبایی چشمنواز محبوب اشاره دارد که تأثیر عمیقی بر جهان گذاشته و سحر و جادو را بیاثر کرده است. او در ادامه به تهدیدی که ممکن است از کسی که مانند خورشید قوی است، بیخبر است، اشاره میکند و از ترس وضعیتی که در آن دست به دامان دیگران باشیم، ابراز نگرانی میکند.
شاعر به تلاطم زندگی، رنج عشق و نبود آرامش در دنیا اشاره میکند و دلتنگی خود را در مورد مواردی که در زندگی فراموش شدهاند، ابراز مینماید. نهایتاً، او تحت فشار و سوزش عشق از یک سو و جستجوی آرامش از سوی دیگر، احساس انزوا و ناامیدی میکند و به عدم توانایی در رهایی از مشکلات و چالشها اشاره دارد. این شعر ترکیبی از درد، عشق و عدم وجود آسایش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که آیا سجدهام به درگاه تو قابل است یا نه، و به مکان تو میرسم، اما خود را شایسته بندگی نمیدانم.
هوش مصنوعی: مژگان زیبای او، نظم و آرامش دنیا را به هم زده است و من نمیدانم که چگونه میتوان سحر و جادو را در مقابل نگاه نرگس او نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: جفاگری که همچون خورشید با شمشیرش معروف شده است، اگر حتی جهان را مورد حمله قرار دهد، برای من قاتل محسوب نمیشود.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر احساس عمیق شخصی است که در اطرافش همه چیز به نوعی فریاد میزند و او گویی در دنیای خود غرق شده است. او به خود میگوید که هیچکس را تا این حد از خود بیخبر و غافل نمیبیند. به نوعی نشاندهنده تنهایی و انزوای او در میان دیگران است.
هوش مصنوعی: مراقب باش که یک سوزن هم میتواند عیسی را به زنجیر کشد. من بلایی بدتر از همراهی با آدمهای بیارزش را نمیدانم.
هوش مصنوعی: زندگی انسان مانند آبی است که همیشه در حال حرکت و جریان است. من این کاروان را در حالتی نمیبینم که به یک نقطه ثابت و ایستگاه برسد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت سبب میشود که موانع و مشکلات به آسانی حل شوند، به طوری که اگر هر نوع دشواری به دستم بیفتد، احساس نمیکنم که سخت است.
هوش مصنوعی: هرچند که آن فرد بدخلق مانند شمع مرا میسوزاند، اما نمیدانم که دلتنگی دیگری جز این سوختن در درونم وجود دارد یا نه.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ آرامشی وجود ندارد، وقتی به این دشت نگاه میکنم، آن را منزل و مکانی برای سکونت نمیدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.