روی دلی از آن بت سرکش نیافتم
در روزگار باده بیغش نیافتم
بی روی او به سوختن خود رضا شدم
از غم کباب گشتم و آتش نیافتم
تا حال من به یار کند مو به مو بیان
یاری به خود چو زلف مشوش نیافتم
دارم به فکر موی میانش کمان کشی
داغم از این که دست چو ترکش نیافتم
ای سیدا به غیر دل داغدار خود
در عاشقی اسیر بلاکش نیافتم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.