گنجور

 
سیدای نسفی

دل قمری سرو قد رعنای محمد

سر در هوس نقش کف پای محمد

پیچیده دو گیسوی کمندش ز دو جانب

چون سنبل تر بر رخ زیبای محمد

جبریل که سر خیل جمیع ملک آمد

تاج سر او کرد قدم های محمد

چون نافه آهو بود امروز مدینه

لبریز ز بوی چمن آرای محمد

خیاط ازل دوخته با سوزن تقدیر

پیراهن اقبال به بالای محمد

چون شاخ گل و سرو به گلزار نبوت

ممتاز بود قامت یکتای محمد

خورشید و مه و مشتری و زهره و سید

هستند شب و روز به سودای محمد