زلف تو شام بوی و جبین صبحگاه عید
ابر و هلال روزه و رخسار ماه عید
چشمم پر است از تو چو صحن نمازگاه
دروی خطت سیاه و جمال تو شاه عید
شاید که در کنار کشم از میان خلق
تا بازگشتن تو نشینم به راه عید
آنها که منکرند به امروز عید را
بوس و کنار ما و تو باشد گواه عید
غیر از تو بهره مند مرا دل ز شکوه پر
مردم ز عید خرم و من دادخواه عید
بر دامن تو تا نشیند ز ره غبار
از ابر دیده آب فشانم به راه عید
چندین هلال نو شد و عید آمد و گذشت
هرگز نکرد سایه به فرقم کلاه عید
ای سیدا رساند خطش نامه وصال
باشد بهشت آمدن تیر ماه عید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پهلو به چرخ میزند امروز جاه عید
کج کرده است باز مه نو کلاه عید
دارد ز ماه نو همه تن یک خط جبین
یارب بر آستان که افتاد راه عید
گویا به وصف قبلهٔ معنینواز ماست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.