گنجور

 
سیدای نسفی

دل در برم چو کعبه مقام محمد است

پر سینه چون مدینه ز نام محمد است

جبرئیل روز و شب سر راهش گرفته است

ایستاده مستعد به سلام محمد است

در ذکر خیر گنبد افلاک برصد است

این مه بلند از لب بام محمد است

جان داده است تشنه لبان را حدیث او

آب حیات خضر کلام محمد است

شیر و پلنگ هر چه به صحرای وحشت است

چون نیک بنگری همه رام محمد است

این شادیانه ها که نوازند اهل دین

تا روز رسته خیز به نام محمد است

حوران جنت از کنیزان خانه زاد

رضوان باغ خلد غلام محمد است

ای سیدا شفاعت امت که می کند

این باز پای بسته دام محمد است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode