گنجور

 
سیدای نسفی

دور آن رخسار و جور آسمان خواهد گذشت

فصل باغ و روزگار باغبان خواهد گذشت

دولت پا در رکاب شبنم و گل عاقبت

از چمن ماننده آب روان خواهد گذشت

کامرانی های خطت یک دو روزی بیش نیست

چشم تا بر هم زنی این کاروان خواهد گذشت

گرچه آن زلف از کفم امروز دامن می کشد

صد ره از پهلوی من دامن کشان خواهد گذشت

در فراق سرمه چندان گریه ها سازی که آب

از سر آن کاکل عنبرفشان خواهد گذشت

زردروئی ها تو را نسناس خواهد ساختن

بر سرت سودای رنگ زعفران خواهد گذشت

سیدا را از نظر انداختی با حرف غیر

هر چه کردی از سر این ناتوان خواهد گذشت