و بعد از آن تأمل کن در روی آدمی ببین که آفریدگار چگونه آن را زینت داده است به آنچه از برای آن ضروری و در کار است از جبهه و جبین و ابرو و محاسن و بینی و دهان .
و محاسن را حسن مرد و قبح زن کرد و از برای بینی دو سوراخ گشوده و قوه شامه را در آن قرار داده تا به واسطه آن روایح نیک و بد را از هم امتیاز دهد و از آن سوراخها هوای صاف و خنک را به دل جذب و هوای حار و متعفن را دفع نماید، و فضلاتی که در دماغ حاصل می شود از آنها دفع شود و چون دفع فضلات موجب سد منفذ می شد و جذب و دفع هوا متعسر می گردید چنان قرار داده که پیوسته یکی از دو سوراخ به جهت استنشاق هوا، و دیگری محل دفع فضلات باشد و از این جهت، غالبا یک از این دو مفتوح، و دیگری فی الجمله مسدود است و دهان را گشاده و زبان را در آن نهاده و آن را ترجمان دل کرد، و کیفیت تکلم را به لغتهای مختلفه به آن آموخته، و مخرج هر حرفی را به آن نشان داده، و دهان را مرکب از دو فک گردانید، و از برای آنها مفصلی قرار داده، به نوعی که فک زیرین مانند آسیا گردش می کند و طعام را خرد می نماید و فک بالا را ساکن کرد، به خلاف آسیا که سنگ بالا در گردش است حکمت در این آن است که کاسه سر، که محل دماغ و حواس است، بر فک بالا قرار دارد، چنانچه اگر آن متحرک بود حواس مضطرب و مغشوش می گشت.
و در این دو فک دندانهای بسیار نصب کرد، چون در منظوم، با صفهای آراسته و سرهای مساوی و ترتیب نسق و لون حسن و بیخ محکم، و شکلهای آن را به مقتضای مصلحت مختلف گردانید، بعضی را پهن و عریض، چون دندانهای آسیا، تا غذا به سبب آنها جائیده گردد و بعضی را تیز تا هر چه محتاج به پاره کردن باشد با آنها پاره کند، مانند دندانهای پیش که آنها را رباعیات گویند و بعضی را متوسط میان اینها، تا آنچه محتاج به شکستن باشد به آنها بشکند، و چون جائیدن غذا موقوف به این بود که در زیر دندانها گردش کند، و آنچه جائیده شده به فضای دهن آمده، و آنچه نجائیده به زیر دندان آید، زبان را دلالت نمود که در آن وقت اطراف و جوانب دهان «طوف کند، و غذا را از میان دهان به زیر دندان نقل کند، و در حلقوم قوه بلع را خلق نمود، تا بعد از جائیدن طعام آن را بلع کند، و چون اکثر غذاها خشک بود و بلع آن ممکن نبود، در زیر زبان چشمه ای جاری آفرید، تا آب از آن به قدر احتیاج به دهان آید، و غذا به وسیله آن خمیر شده بلع شود و در اقصای دهان حنجره را خلق کرده، و حنجره ها را در تنگی و گشادگی و همواری و زبری و بلندی و کوتاهی مختلف گردانید، تا به آن واسطه صداهائی که بیرون می آید مختلف باشد، و مشتبه به یکدیگر نگردند و بعد از آن گردن را کشید و سر را بر آن سوار کرد، و آن را مرکب ساخت از هفت مهره مجوف منطبقه بر یکدیگر، و چون بیشتر منفعت گردن بر حرکت کردن است مفاصل و مهره های آن را روان خلق کرد، و آنها را به رگ و پی بسیار بر هم بسته محکم گردانید.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.