گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملا احمد نراقی

و اگر تو را دیده بصیرت بینا باشد، تفکر کن در اندکی ازعجایب و حکمتهائی که در بعضی از این اعضاست، نظر کن در استخوان ها، که چگونه آنها را از نطفه روان در میان آب و خون صلب، محکم خلق کرده، و آنها را ستون بدن قرار داده، به مقدار مختلف و شکل متفاوت، بزرگ و کوچک، بلند و کوتاه، راست و کج، پهن و باریک، و مجوف و مصمت، به نحوی که مقتضای حکمت و مصلحت بود.

و نظر به آنکه انسان، محتاج به حرکت تمام بدن، و زمانی محتاج به حرکت بعض اعضا بود، او را از یک استخوان خلق نکرد، بلکه استخوان های بسیار از برای او قرار داد، و میان آنها مفاصل مقرر کرد تا هر نوع حرکتی که خواهد از برای او میسر باشد، و هر استخوانی که در حرکت به آن محتاج نبود آن را مصمت آفرید، و آنچه در حرکت به آن محتاج بوده مجوف، خلق کرد تا سبک بوده و به سهولت حرکت نماید و هر کدام که احتیاج به استحکام آن بیشتر، تجویف آن را کمتر، و هر یکی که سبکی آن مطلوبتر تجویف آن را بیشتر قرار داد و غذای هر استخوانی را که مخ بوده باشد، در جوف آن معین کرد تا استخوان به جهت حرکت خشک نشود، و از هم پاشیده نگردد و مفاصل استخوان ها را به یکدیگر به اوتار وصل نموده، و در بعضی از آنها زیادتی خلق کرد، و در بعضی دیگر گودی به هیئت آن زیادتی، تا داخل شده به یکدیگر منطبق گردند، و چون استخوان صلب و گوشت رخو بود، و اتصال آنها به یکدیگر متعذر، میان گوشت و استخوان جسمی دیگر آفرید از استخوان نرم تر و از گوشت صلب تر که آن را غضروف نامند تا گوشت متصل به آن و آن ملصق به استخوان گردد.

تأمل کن در رگها، و عجایب حکمتهائی که در آنهاست و بدان که آنها بر دو نوعند: یکی رگهای متحرک و دیگری ساکنه که اولی را «شرائین» و دومی را اورده می نامند.

اما شرائین: رگهای زننده متحرکه هستند، که از دل روئیده و به سایر اعضاء منتشر گشته اند، و شغل آنها آن است که روح حیوانی را از دل که سرچشمه حیات و منبع روح حیوانی و حرارت غریزی است، به سایر اعضاء و جوارح برسانند، و دل را از بخارات دخانیه، که از معده متصاعد می شود، محافظت نموده و نسیم صافی را از خارج به آنجا برسانند، و دل را از بخارات جذب کنند و آنها را دو حرکت است: یکی انقباضی که واسطه آن بخارات را از اطراف دل می افشاند و دیگری انبساطی، که از آن، نسیم را به سوی دل جذب می کند و چون که این رگها باید همیشه متحرک باشند خداوند حکیم جل شانه آنها را دو پوسته آفرید تا محکم بوده و به جهت حرکت، شکافته نگردند، و روح رقیق از خلل و فرج آنها بیرون نرود و پوست داخل را چون ملاقی حرارت غریزیه و مورد حرکت روح بود غلیظتر و محکم تر گردانند تا حرارت از آن بیرون نرود و قوه حرکت آن را نشکافد و چون غذای شش از دل باید برسد یکی از این رگها که آن را «شریان وریدی» نامند به آن عمل مأمور، و یک سر آن در دل و سری دیگر در شش فرو رفته و در آنجا فروع و شعب از برای آن حاصل تا غذا را از او برداشته به جمیع اعضای شش رساند، و چون شش نرم و پوست آن نازک بود این رگ را یک پوسته آفرید تا از صلابت و حرکت آن، شش متأذی نشود.

و اما اورده: رگهای ساکنه هستند که شغل آنها رساندن غذاست از معده به جگر و از آنجا به سایر اعضاء، و چون آنها ساکن هستند و صدمه بر آنها وارد نمی شود یک پوسته خلق شده اند، مگر یکی از آنها که آن را «ورید شریانی» گویند که از جگر منفصل شده و نفوذ در دل نموده و غذائی که باید به شش برسد از جگر به دل می آورد و دل آن را به شریان وریدی می سپارد که حمل و نقل به شش کند به این جهت آن را دو پوسته آفریده تا از صدمه حرکت دل معیوب نگردد و زهی حکمت بالغه پروردگار آفریننده را ببین که چگونه حکمت را بکار برده و رگی را که حامل غذای شش است تا در قلب نافذ است آن را دو پوسته آفریده که از صدمه حرکت، شق نگردد، و چون از او تجاوز نمود به جانب شش که طاقت نفوذ صلب را ندارد آن را یک پوسته گردانید «فسبحانه سبحانه ما اجل شأنه و اعظم برهانه».

و ساعتی تأمل کن در سر و عجایب خلقت آن و ببین که آن را از استخوان های مختلف الشکل مرکب نموده مانند کره که باطن آن را مجمع حواس کرده و کاسه سر را از شش استخوان آفریده، دو استخوان از آنها بجای سقف و چهار تای دیگر به منزله دیوار است و همه آنها را به یکدیگر وصل کرد و در محل وصل آنها که «شئون» نامند درزهای بسیار قرار داد تا بخاراتی که در دماغ بهم می رسد از آنها بیرون رود و در باطن سر مکث نکند تا موجب حصول امراض گردد.

و چهار استخوان دیوار را چون صدمات بیشتر بر آنها وارد می شود صلب تر از استخوان های سقف آفریده و از این چهار تا یکی را که در پشت سر واقع است محکمتر و از دیگران کرد، زیرا که چون از پیش نظر غایب است، دیده را محافظت آن ممکن نیست پس باید استحکام آن بیشتر باشد تا از آفات محفوظ باشد و در آنجا دماغ را خلق کرد چرب و نرم، تا رگهائی که از آن می روید نرم باشد و نشکند و صور محسوسات در آنجا نقش شود، و مزاج آن را تر و سرد گردانید تا به سبب حرارتی که از حرکات فکریه حاصل می شود نسوزد و دو پرده بر روی آن کشید: یکی نرم و نازک، که ملاصق دماغ است و دیگری صلب و غلیظ که به کاسه سر متصل است و در آن سوراخهای بسیار است که فضلات دماغیه از آنها بیرون می ریزد و از برای آن شعبه های بسیار باریک است از درزهای کاسه سر بالا رفته و به آنها پرده و کاسه به یکدیگر ملصق شده اند.

و اصل دماغ را منقسم به دو قسم نمود: یکی نرم تر از دیگری و در میان آنها پرده نازکی آفرید که نرم از صلب متأذی نگردد و در تحت دماغ ما بین پرده غلیظ و استخوان، صفحه فرش گردانید مشبک، که متکون است از شرائینی که از دل و جگر به سمت دماغ صعود کرده اند و در آن صفحه خون و روحی که به جهت غذاهای دماغ از دل و جگر بالا می آیند نضج می یابد و برودتی هم می رساند و مناسب مزاج دماغ می گردد و به تدریج غذای آن می شود و اگر چنین نبودی خون جگر و روح دل به جهت کثرت حرارتی که دارند صلاحیت غذای دماغ را نداشتندی و چون منشأ حس و حرکت و مبدأ آن دماغ است و سایر اعضاء را به خودی خود حسی نیست پس خدای تعالی از ماده دماغ رگهای بسیار آفرید و از آن رویانید و به سایر اعضاء متصل کرد تا به واسطه آنها اثر حس و حرکت از دماغ به سایر اعضاء برسد و اگر همه این رگهای از اصل دماغ جدا گشتی سر سنگین شدی بلکه از اندازه بزرگتر شدی از این جهت از ماده دماغ رگی سفید که آن را «نخاع» گویند شبیه دماغ آفرید و آن را از سوراخی که در زیر کاسه سر خلق کرد بیرون کرده و داخل استخوان گردن نموده تا صلب کشید و بسیاری از رگها که به آنها احتیاج بود از آنها جدا کرده و به سایر اعضاء فرستاد، پس دماغ به منزله چشمه، و نخاع بجای نهر بزرگی است که از آن جاری و سایر رگها چون نهرهای کوچک است.