گنجور

 
 
 
عسجدی

صبح است و صبا مشک‌فشان می‌گذرد

دریاب که از کوی فلان می‌گذرد

برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد

بویی بستان که کاروان می‌گذرد

عطار

هان ای دل خسته کاروان می‌گذرد

بیدار شو آخر که جهان می‌گذرد

آن شد که دمی در همه عمرت خوش بود

باقی همه بر امید آن می‌گذرد

اوحدالدین کرمانی

عمری که به یاد این و آن می گذرد

گویی باد است در خزان می گذرد

برمی گذری تو از جهان چون شب و روز

می پنداری که این جهان می گذرد

مولانا

صبح است و صبا مشک فشان می‌گذرد

دریاب که از کوی فلان می‌گذرد

برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد

بوئی بستان که کاروان می‌گذرد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
عبید زاکانی

فکری که بر آن طبع روان می‌گذرد

شرحش ز معانی و بیان می‌گذرد

شعر تو چرا نازک و شیرین نبود

آخر نه بدان لب و دهان می‌گذرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه