گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سید حسن غزنوی

نقد دلم از غمت عیاری دارد

جان بی تو بر اندوه تو کاری دارد

هرگز نکنی به نیک و بد یاد مرا

بیچاره کسی که چون تو یاری دارد

مولانا

جان چو سمندرم نگاری دارد

در آتش او چه خوش قراری دارد

زان بادهٔ لبهاش بگردان ساقی

کز وی سر من عجب خماری دارد

اوحدی

هر کس که ز کبر و عجب باری دارد

از عالم معرفت کناری دارد

و آن کو به قبول خلق خرسند شود

مشنو تو که: با خدای کاری دارد

جهان ملک خاتون

نقاش که او نقش و نگاری دارد

آن نسخه ای از لاله عذاری دارد

مقصود دل جهان جهان کرد وداع

وز خلق جهان گوشه کناری دارد

شاه نعمت‌الله ولی

دل میل به صحبت نگاری دارد

با ساقی و مستی سر و کاری دارد

چون بلبل مست در چمن می گردد

گویا که هوای گلعذاری دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه