گنجور

 
 
 
حمیدالدین بلخی

قدی چون کمان زهجر یاران چفته

جانی و دلی بآتش غم تفته

تن رفته ز منزل عزیزان صد میل

وز دیده خیال رویشان نارفته

مولانا

آن دم که رسی به گوهر ناسفته

سرها به هم آورده و سرها گفته

کهدان جهان ز باد شد آشفته

برتو بجوی که مست باشی خفته

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه