گنجور

 
مولانا

من بسازم ولیک کی شاید

زاغ با طوطیان شکر خاید

هر یکی را ولایتست جدا

کژ با راست راست کی آید

گرچه طوطی خود از شکر زندست

زاغ را می چمین خر باید

عشق در خویش بین کجا گنجد

ماده گرگ شیر نر زاید

بگریز از کسی که عاشق نیست

زان ز گرگین تو را گر افزاید

ور شوی کوفته به‌هاون عشق

دانک او سرمه ایت می‌ساید

رو بکن تو خراب خانه از آنک

شمس تبریز مست می‌آید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹۹۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
دقیقی

چرخ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زحل از هیبتش نمیداند

که فلک را چگونه پیماید

صورت خشمش ار ز هیبت خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه