گنجور

 
مولانا

به حارسان نکوروی من خطاب کنید

که چشم بد را از یوسفان به خواب کنید

گهی به خاطر بیگانگان سؤال دهید

گهی دل همه را سخره جواب کنید

و چون شدند همه سخره سؤال و جواب

شما به خلوت ساغر پر از شراب کنید

دلی که نیست در اندیشه سؤال و جواب

وی آفتاب جهان شد بدو شتاب کنید

زنید خاک به چشمی که باد در سر اوست

دو چشم آتشی حاسدان پرآب کنید

از آن که هر که جز این آب زندگی باشد

سراب مرگ بود پشت بر سراب کنید

چو زندگی ابد هست اندر آب حیات

به ترک عمر به صد رنگ شیخ و شاب کنید

گداز عاشق در تاب عشق کی ماند

به خدمتی که شما از پی ثواب کنید

چو کف جود و سخاوت به لطف بگشاید

نشاید این که شما قصه سحاب کنید

وگر ز تن حشم زنگبار خون آرد

سپاه قیصر رومی شما حراب کنید

به یک نظر چو بکرد او جهان جان معمور

چرا چو جغد حدیث تن خراب کنید

که صد هزار اسیرند پیش زنگ از روم

مخنثی چه بود فک آن رقاب کنید

لوای دولت مخدوم شمس دین آمد

گروه بازصفت قصد آن جناب کنید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۹۶۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

دمید صبح تجلی به جان شتاب کنید

ز سردسیر جهان رو به آفتاب کنید

درین محل که گشوده است صبح دفتر فیض

ستاره ای ز برای خود انتخاب کنید

کنون که زر به سپر بخش می کند خورشید

[...]

حاجب شیرازی

معاشران به خدائیتی ثواب کنید

حدیث نغز مرا، زینت کتاب کنید

عنان پیش رخ از شه پیاده است وزیر

گرفته سخت و سبک پای در رکاب کنید

به کار صلح که طراح خیر و فلاح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه