مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد
که بیعنایت جان باغ چون لحد باشد
چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی
چو ریش عقل تو در دست کالبد باشد
بکن مجاهده با نفس و جنگ ریشاریش
که صلح را ز چنین جنگها مدد باشد
وگر گریز کنی همچو آهو از کف شیر
ز تو گریزد آن ماه بر اسد باشد
نه گوش تو سخن یار مهربان شنود
نه پیش چشم تو دلدار سروقد باشد
نشین به کشتی روح و بگیر دامن نوح
به بحر عشق که هر لحظه جزر و مد باشد
گذر ز ناز و ملولی که ناز آن تو نیست
که آن وظیفه آن یار ماه خد باشد
چه ظلم کردم بر حسن او که مه گفتم
صد آفتاب و فلک را بر او حسد باشد
خموش باش و مگو ریگ را شمار مکن
شمار چون کنی آن را که بیعدد باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر به هر سر موییت صد خرد باشد
خرد به کار نیاید چو بخت بد باشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.