گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد
چو زشت بود به صورت به خوی زشت فزون شد
چون دل سیاه بد و قلب کوره دید و سیه شد
چو قازغان تهی بد به کنج خانه نگون شد
چو ژیوه بود به جنبش نبود زنده اصلی
نمود جنبش عاریه بازرفت و سکون شد
نیافت صیقل احمد ز کفر بولهب ار چه
ز سرکشی و ز مکرش دلش قنینه خون شد
فروکشم به نمد در چو آینه رخ فکرت
چو آینه بنمایم کی رام شد کی حرون شد
منم که هجو نگویم به جز خواطر خود را
که خاطرم نفسی عقل گشت و گاه جنون شد
مرا درونه تو شهری جدا شمر به سر خود
به آب و گل نشد آن شهر من به کن فیکون شد
سخن ندارم با نیک و بد من از بیرون
که آن چه کرد و کجا رفت و این ز وسوسه چون شد
خموش کن که هجا را به خود کشد دل نادان
همیشه بود نظرهای کژنگر نه کنون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات و حالات درونی خود میپردازد. او از خشم و زشتی خود سخن میگوید و نشان میدهد که دلش به خاطر کینه و مکر دیگران تاریک و غمگین شده است. او از نداشتن آرامش و سکون در زندگی شکایت دارد و به نوعی خود را در دنیای پر از تلاطم و ناپایداری مییابد. شاعر همچنین به عدم ارتباطش با دیگران و ناتوانی در بیان احساساتش اشاره میکند و به نقد وضعیت اجتماعی و روحی خود میپردازد. در پایان، او به نادانی و برداشتهای نادرست از واقعیتها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از باغی که سرشار از زیبایی و گل است، خشم و ناراحتی او را گرفت و چون از آنجا بیرون رفت، به خاطر زشتی ظاهرش، زشتی شخصیتش نیز بیشتر نمایان شد.
هوش مصنوعی: وقتی دل سیاه و خالی شد و چهرهاش تیره گردید، مثل قازغانی که تهی و بیمحتوا باشد، در گوشهی خانه به سختی گرفتار شد.
هوش مصنوعی: اگر حرکت چیزی مانند جیوه باشد، حرکت آن نشاندهنده وجود واقعی نیست؛ چرا که جنبش موقتی و عاریهای است و در نهایت به حالت سکون برمیگردد.
هوش مصنوعی: احمد نتوانست به مقام و زیبایی دست یابد، حتی اگر از سر نافرمانی و مکر ابولهب دلش پر از خون شده باشد.
هوش مصنوعی: من به یاد خودم را در آینهای مینگرم، و میبینم که چگونه افکار و احساساتم تغییر میکنند؛ گاهی آرام و گاهی پر تحریک و بیقرار.
هوش مصنوعی: من تنها احساسات و افکار خود را به زبان میآورم، زیرا گاهی این افکار باعث میشوند که به رفتارهای منطقی رو بیاورم و گاهی هم به جنون و دیوانگی دچار شوم.
هوش مصنوعی: من را درون تو شهری جدا تصور کن، اما به خاطر اینکه به آب و گل تبدیل نشد، آن شهر من به حال وقدر خود نابود و متلاشی شد.
هوش مصنوعی: من هیچ سخنی با نیک و بد ندارم؛ من از دنیای بیرون حرف نمیزنم. اینکه چه کار کرد و کجا رفت و این وضعیت به خاطر وسوسه چگونه به وجود آمد.
هوش مصنوعی: سکوت کن زیرا نادان همیشه با نگاههای نادرست و کجنگر به چیزها مینگرد و این نگاهها اکنون بر او تاثیر میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون شد
به جای اشک همان دم ز راه دیده برون شد
دلا چه سود ز سودای زلف سرکش یارت
جز این که صبر تو کم گشت و درد هجر فزون شد
کجا ز سلسلهٔ عشق جان بَرَد به سلامت
[...]
سکون ز بیستون شد، چو قصر کن فیکون شد
صدای شیون شیرین، به چرخ بوقلمون شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.