شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
رسید کار به جایی که عقل خیره بماند
هزار ظلم رسیده ز عقل گشت رهیده
چو عقل بسته شد این جا بگو کیش برهاند
دلا مگر که تو مستی که دل به عقل ببستی
که او نشست نیابد تو را کجا بنشاند
متاع عقل نشانست و عشق روح فشانست
که عشق وقت نظاره نثار جان بفشاند
هزار جان و دل و عقل گر به هم تو ببندی
چو عشق با تو نباشد به روزنش نرساند
به روی بت نرسی تو مگر به دام دو زلفش
ولیک کوشش میکن که کوششت بپزاند
چو باز چشم تو را بست دست اوست گشایش
ولی به هر سر کویی تو را چو کبک دواند
هر آنک بالش دارد ز آستان عنایت
غلام خفتن اویم که هیچ خفته نماند
میانه گیرد آهو میانه دل شیری
هزار آهوی دیگر ز شیر او برهاند
چو در درونه صیاد مرغ یافت قبولی
هزار مرغ گرفته ز دام او بپراند
هر آن دلی که به تبریز و شمس دین شده باشد
چو شاه ماه به میدان چرخ اسب دواند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و عقل اشاره میکند و بیان میکند که عشق به جایی رسیده که حتی عقل نیز نمیتواند آن را درک کند. او از محدودیتهای عقل سخن میگوید و میگوید وقتی عقل خاموش میشود، عشق پیروز میشود. شاعر به شخصی که خود را به عقل وابسته کرده، هشدار میدهد که عشق روحی زنده و پرشور دارد و بدون عشق، هیچچیز نمیتواند انسان را به جایی برساند. در نهایت، او به مسیری که عشق فراهم میکند، اشاره میکند و بیان میکند که کسانی که در مسیر عشق گام برمیدارند، به سادگی به لطف و عنایت دست مییابند. عشق در این شعر به عنوان نیرویی قدرتمند و محور زندگی معرفی شده است.
هوش مصنوعی: به جایی رسیدم که خود عشق هم نمیداند کجا است؛ وضعیت به گونهای شده که حتی عقل نیز نمیتواند درک کند و متحیر مانده است.
هوش مصنوعی: هزاران ظلم و ستم از سوی عقل سر زده، اما وقتی عقل به بند کشیده شود، باید بگوییم که چه چیزی میتواند نجاتدهنده باشد.
هوش مصنوعی: ای دل، آیا تو مستی که دل را به عقل سپردهای؟ عقل که نمیتواند تو را بیابد و نمیداند کجا باید بنشاندت.
هوش مصنوعی: عقل به عنوان یک کالا و نشانه از کمال انسان مطرح است، در حالی که عشق مانند جویباری است که جان را سیراب میکند. وقتی به عشق نگریسته میشود، این احساس آنچنان عمیق و پرشور است که جان را به تلاطم میآورد و در واقع، روح انسان را به پرواز درمیآورد.
هوش مصنوعی: اگر هزار جان و دل و عقل را هم به هم پیوند دهی، باز هم عشق تو را به روزی نخواهد رساند.
هوش مصنوعی: تنها به وسیلهی دو زلف او میتوانی به چهرهی معشوق دست یابی، اما در این مسیر، تلاش کن که کوششهایت به نتیجه برسد.
هوش مصنوعی: وقتی که چشم تو بسته میشود، این دست اوست که راه را برای تو باز میکند، ولی تو در هر گوشه و خیابانی همچون کبکی در حال پرواز و گریز هستی.
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت حمایت و محبت دیگران قرار دارد، من همواره در کنار او و در خدمت او خواهم بود و هیچکس از محبت و توجه محروم نمیماند.
هوش مصنوعی: آهو در میانه، دل شیر را به دست میگیرد و با هزار آهو دیگر، آنها را از چنگ شیر نجات میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی در دل صیاد پرندهای یافت که پسندیده است، هزار پرندهای که در دام او گرفتار شدهاند را آزاد میکند.
هوش مصنوعی: هر دلی که به تبریز و شمسالدین تعلق داشته باشد، همچون ماهی که در آسمان درخ shinesد، در میدان زندگی با شور و شوق میتازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
نه در فراق تو چرخم ز خویشتن برهاند
چو برنشیند عمرم مرا کجا بنشیند
اگر زمانه بخواهد که با توام بنشاند
زمن مپرس که بیمن زمانه چون گذرانی
[...]
مگر صبا به فلانی سلام ما برساند
که راز ما نکند فاش چونکه نامه بخواند
به قاصدی چه توان گفت خاصه قصه دری
که گر به کوه بگویم ز غصه خون بچکاند
کسی که درد جدایی ز دوستان نکشیده ست
[...]
ز سدره طوبی اگر آمدن سوی تو تواند
به پایبوسی سرو تو خویش را برساند
چنان ز چشم تو بیمار شد که از نم شبنم
شکوفه بر لب نرگس به پنبه آب چکاند
نهال سرو روان گر رسد به چشمه چشمم
[...]
مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند
دلم تحمل بار فراق او نتواند
در آتشم بنشاند چو باکسان بنشیند
کنار من ننشیند که آتشم بنشاند
چه جوی خون که براند ز دیده دل شدگان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.