از بهر خدا بنگر در رویِ چو زر جانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا
چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش
تا جامه نیالایی از خون جگر جانا
ای ماه برآ آخر بر کوریِ مهرویان
ابری سیه اندرکش در روی قمر جانا
زان روز که زادی تو ای لبشکر از مادر
آوه که چه کاسد شد بازار شکر جانا
گفتی که سلام علیک بگرفت همه عالم
دل سجده درافتاده جان بسته کمر جانا
چون شمع بُدم سوزان هر شب به سحر کُشته
امروز بنشناسم شب را ز سحر جانا
شمس الحق تبریزی شاهنشه خونریزی
ای بحر کمربسته پیش تو گهر جانا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
راهنما_اِریس: از کد واژه جانا ( jhana ) در این شعر استفاده شده است . در جریان مراقبه و مشاهده گری در دل ، مشاهده گر شمعِ جان است . با پالایش دل و ریختن زنگار دل و کانونی شدن آینه ها ، حالا نورِ شمع جان ، پرقدرت و درخشان می شود که به ان مه / بت / نگار / گل / یار و ... گویند . حالا مشاهده گر با خیره شدن به مه ، جذب آن می شود و وارد رودِ جان ها یا جانا می شود تا به اقیانوس نور یا جانان وصل و فنا شود . ذره جان ، به اقیانوس جان ها برگشت . حضرت در این شعر ، خواسته اند تا درد شوق خود برای جذب شدن و وارد جانا شدن را بگویند . سالکی که به جانا وارد شود و همیشه نور ورودی جانا در دلش روشن باشد ، به او به اشراق رسیده گویند .یعنی همیشه زیرِ آفتاب و پرتو خورشیدِ جانان است .
راهنما_اِریس: بخاطر خدا هم که شده ، برای یک دم به روی چو زر من ( از تابش نور تو ، چو زر شده ) نگاهی بینداز ، جانا ، ای جان درخشان من . مرا جذب کن و از آنجائی که تنها جان را با خود میبری و نفس یا من ، در دل می ماند ، پس دیگر هیچ اختیاری ندارم . همچو برگی بر روی رود ، جان را هر جا خواستی ببر ، جانا ، ای جان درخشان من .
راهنما_اِریس: زمانی که به دل وارد میشوی ( دل درخشان و متحد می شود ) ، دامن خودت را جمع کن که با خون جگرها و خون دل ها که خورده ام تا تو را رویت کنم ، دامنت کثیف نشود .
راهنما_اِریس: ای دل متحد و پاک بشو تا یک گوی کامل درخشنده همچو ماه در دل پدیدار بشود و اون مه رویان قبلی که کم نور و ضعیف بودن ، از درخشندگی این ماه ، حسادت کنند . جانا ، ای آفتاب ، حالا تو چنان بتاب که نور ماه ، در تابش بسیار درخشنده پر نور تو ، گم و ناپدید بشه .
راهنما_اِریس: آن روزی که توِ لب شکر ( بوسه زدن و لحظه ای جذب تو شدن ، مزه شیرینی شکر دارد ) پدیدار شدی از جانان مادر ، بازار هر چه شکر و هر نوع شکری در جهان کساد شد.
راهنما_اِریس: پدیدار شدنت ، همه عالم ( دل و جهان مادی و غیر مادی ) رو روشن کرد ، دل ( که همچو تو بر پرده خود ندیده ) به سجده افتاده و شمع جان / ذره جان ، خودش رو آماده کرده که جذب تو بشه جانا ، آفتاب جان ها .
راهنما_اِریس: برای اینکه بر تاریکی وجودم غلبه کنم ، همچو شمع ، این شمع جان می سوخت و منتظر بودم تا به تو برسم . حالا که تو در دلم پدیدار شدی فرق روشنی نورِ شمع جان در دل و روشنی درخشنده تو در دل رو فهمیدم . ای جان درخشنده پرنور من .
راهنما_اِریس: ای اقیانوس جان ها ، ای خورشید حق ، ای اقیانوس آگاه بخش ، تو شاه شاهان خون ریزی . ( چه بسیار سالکان و جویندگان حقیقت که در راه تو مردند ، کشته شدند و چه دین ها و فرقه ها از تو ساخته شد و چه جنگها و کشتار و خونها بخاطر تو عدم شناخت تو ،ریخته شد ) . ای اقیانوس جان ها ، حالا رودِ جان ها در حال آماده شدن است که به تو سرازیر شود .
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.