گنجور

 
مولانا

شب شد و هنگام خلوتگاه شد

قبله عشاق روی ماه شد

مه پرستان ماه خندیدن گرفت

شب روان خیزید وقت راه شد

خواب آمد ما و من‌ها لا شدند

وقت آن بی‌خواب الاالله شد

مغزها آمیخته با کاه تن

تن بخفت و دانه‌ها بی‌کاه شد

هندوان خرگاه تن را روفتند

ترک خلوت دید و در خرگاه شد

گفت و گوهای جهان را آب برد

وقت گفتن های شاهنشاه شد

شمس تبریزی چو آمد در میان

اهل معنی را سخن کوتاه شد