چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را
به شست عشق دست آورد جان بت پرستش را
به گوش دل بگفت اقبال رست آن جان به عشق ما
بکرد این دل هزاران جان نثار آن گفت رستش را
ز غیرت چونک جان افتاد گفت اقبال هم نجهد
نشستست این دل و جانم همیپاید نجستش را
چو اندر نیستی هستست و در هستی نباشد هست
بیامد آتشی در جان بسوزانید هستش را
برات عمر جان اقبال چون برخواند پنجه شصت
تراشید و ابد بنوشت بر طومار شصتش را
خدیو روح شمس الدین که از بسیاری رفعت
نداند جبرئیل وحی خود جای نشستش را
چو جامش دید این عقلم چو قرابه شد اشکسته
درستیهای بیپایان ببخشید آن شکستش را
چو عشقش دید جانم را به بالاییست از این هستی
بلندی داد از اقبال او بالا و پستش را
اگر چه شیرگیری تو دلا میترس از آن آهو
که شیرانند بیچاره مر آن آهوی مستش را
چو از تیغ حیات انگیز زد مر مرگ را گردن
فروآمد ز اسپ اقبال و میبوسید دستش را
در آن روزی که در عالم الست آمد ندا از حق
بده تبریز از اول بلی گویان الستش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف تجربیات و احساسات عمیق عاشقانه و معنوی اشاره دارد. بیانگر رابطه بین عشق و وجود انسان است که در آن عشق بهزودی جان را تقویت و به آن هویتی عمیق میبخشد. شاعر از تحولاتی که عشق در زندگیاش به وجود میآورد، سخن میگوید و اشاره میکند که چگونه این عشق میتواند باعث سوزاندن وجود مادی و بیارزش شدن آن شود. همچنین به یادآوری وقایع مهمی در زندگی، مانند احساسات عمیق و تغییراتی که در عالم هستی بر قرار است، پرداخته میشود. در نهایت، اشارهای به مقامات الهی و تجربیات معنوی در زندگی وجود دارد که به عمق اثر عشق و ایمان در جان انسانها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: هنگامی که عشق در وجودم شناخته شد، با همان عشق زندگیام را به دست آوردم و از بند پرستش بتها آزاد شدم.
هوش مصنوعی: به دل شنیدم که خوشبختی گفت آن روح برای عشق ما، این دل هزاران جان را فدای او کرده است و او را رستگار خواند.
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و تعصب، هنگامی که جانم در خطر افتاد، اقبال نیز از حرکت ایستاد. دل و جانم به شدت مراقب اوست و او را رها نمیکند.
هوش مصنوعی: وقتی که در جایی که نیست، وجودی هست و در جایی که وجود دارد، عدم وجود است، آتشی در دل بیفتد که هستی را بسوزاند.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت به انسان عمر و جوانی میدهد، پنج هزار سال به زندگیاش اضافه میکند و گویی در دفتر زندگیاش، این سالها را ثبت میکند.
هوش مصنوعی: خدای روح شمسالدین که به خاطر بزرگیاش جبرئیل نمیتواند جایگاه او را بشناسد.
هوش مصنوعی: وقتی عقل من جام او را دید، مانند ظاهری شکسته و ناتوان شد و به خاطر وجود درستیهای بیپایانی که داشت، آن نقص و شکستش را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی عشق او را دیدم، جانم را به او تقدیم کردم و به واسطهی این احساس، از وضعیت کنونیام بالا رفت و به اوج خوشبختی رسیدم، در حالی که همزمان برخی از جنبههایم نیز به زیر درآمد.
هوش مصنوعی: هرچند که تو قوی و شجاعی، باید از آهو بترسی، چرا که شیران بیچاره، خود را به خاطر آن آهو به دردسر انداختهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی به طور ناگهانی به ما ضربهای میزند و مرگ را به جلو میآورد، بیماری یا مشکلی به وجود میآید. در این لحظه، شانس و اقبال نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و ما ناخودآگاه به استقبال آن میرویم و از آن قدردانی میکنیم.
هوش مصنوعی: در روزی که در عالم پیش از آفرینش، ندا و صدای حق بلند شد، به تبریز اشاره شد و کسانی که از ابتدا پاسخ «بلی» دادند، مورد توجه قرار گرفتند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را
سیه مستی دوبالا گشت، چشم میْپرستش را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.