گنجور

 
مولانا

دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد

مگر آن مطرب جان‌ها ز پرده در سرود آمد

سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدند

وجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد

دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیل

امین غیب پیدا شد که جان را زاد و بود آمد

ببین اجزای خاکی را که جان تازه پذرفتند

همه خاکیش پاکی شد زیان‌ها جمله سود آمد

ندارد رنگ آن عالم ولیک از تابه دیده

چو نور از جان رنگ آمیز این سرخ و کبود آمد

نصیب تن از این رنگست نصیب جان از این لذت

ازیرا ز آتش مطبخ نصیب دیگ دود آمد

بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو

کجا دیدی که بی‌آتش کسی را بوی عود آمد

همیشه بوی با عودست نه رفت از عود و نه آمد

یکی گوید که دیر آمد یکی گوید که زود آمد

ز صف نگریخت شاهنشه ولی خود و زره پرده‌ست

حجاب روی چون ماهش ز زخم خلق خود آمد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵۷۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد

زمی افروختی رخسار، آتش در وجود آمد

نمود این جهان بودی ندارد، بارها دیدم

من و تنگ دهان او که بود بی نمود آمد

که باور می کند از ما اگر مژگان تر نبود؟

[...]

بیدل دهلوی

ز هستی قطع‌کن‌ گر میل راحت در نمود آمد

چو حیرت صاف ما در دست تا مژگان فرود آمد

نماز ما ضعیفان معبد دیگر نمی‌خواهد

شکست‌آنجا که‌شدمحراب‌طاقت‌درسجود آمد

چه دارد سیر امکان جز امید خاک ‌گردیدن

[...]

صفایی جندقی

عطا فرمود حق دختی نزد حاجی محمد را

که مضمونی به مولودش مرا بس خوش نمود آمد

صفائی بی چرا بسرای تاریخ ولادت را

قرینه چون پری از جن و دیوی در شهود آمد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه