در لطف اگر بروی شاه همه چمنی
در قهر اگر بروی که را ز بن بکنی
دانی که بر گل تو بلبل چه ناله کند
املی الهوی اسقا یوم النوی بدنی
عقل از تو تازه بود جان از تو زنده بود
تو عقل عقل منی تو جان جان منی
من مست نعمت تو دانم ز رحمت تو
کز من به هر گنهی دل را تو برنکنی
تاج تو بر سر ما نور تو در بر ما
بوی تو رهبر ما گر راه ما نزنی
حارس توی رمه را ایمن کنی همه را
اهوی الهوا امنو فی ظل ذو المننی
آن دم که دم بزنم با تو ز خود بروم
لو لا مخاطبتی ایاک لم ترنی
ای جان اسیر تنی وی تن حجاب منی
وی سر تو در رسنی وی دل تو در وطنی
ای دل چو در وطنی یاد آر صحبت ما
آخر رفیق بدی در راه ممتحنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی عمیق شاعر به محبوبش است. شاعر بیان میکند که حتی اگر محبوب با خشم از او دور شود، درد و غم او به خاطر دوری از محبوب همچنان باقی میماند. او میداند که محبوب همواره در دلش ناله میکند. شاعر عشق را به عنوان نیرویی زندهکننده و عقلافزا میداند و خود را در مستی ناشی از نعمتهای محبوب شناخته و ابراز میکند که هرگز دل از محبوب نخواهد کند، حتی اگر گناهانش زیاد باشد. او محبوب را همچون نوری میبیند که راه را روشن میکند و از او میخواهد که همیشه در کنار او باشد. در نهایت، شاعر نشان میدهد که یاد محبوب حتی در دوری نیز در دلش زنده است و محکومیتهای زندگی را با یاد او میپذیرد.
هوش مصنوعی: اگر با مهربانی به سوی شاه بروی، همه چیز در آرامش و خنکای باغ خواهد بود، ولی اگر با خشم بروی، همانند این است که ریشهها را از زمین بیرون میکشی.
هوش مصنوعی: میدانی که پرنده عاشق بر روی گل چقدر غمگین و نالهکنان آواز میخواند؟ او به یاد روزهای جوانی و عشق، در فراق محبوبش دلتنگی میکند.
هوش مصنوعی: عقل و فکر من از وجود تو تازه و زنده میشود. تو همان عقل منی و تو همان جان منی.
هوش مصنوعی: من از بخشش و نعمت تو سرمست هستم، زیرا میدانم که با وجود تمام گناهانم، تو هرگز از دلم دل نمیکنی.
هوش مصنوعی: تاج تو بر سر ماست و نور تو در کنار ماست. بوی تو راهنمای ماست، اگر تو راه ما را نشان ندهی.
هوش مصنوعی: اگر نگهبان گوسفندانت را در امان نگهداری، همهی آنها در سایهی رحمت و لطف تو در امنیت خواهند بود.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که با تو سخن میگویم، حس میکنم از خودم دور میشوم. اگر نه به خاطر صحبت کردن با تو، هرگز مرا نمیدیدی.
هوش مصنوعی: ای جان، تو در بدن اسیری و این بدن، مانع توست. سر تو در دامی است و دل تو در سرزمینی دیگر به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ای دل، زمانی که در سرزمین خود هستی، به یاد صحبتهای ما باش. در نهایت، رفیق بدی در مسیر آزمایش و دشواریها همراهیات خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای زلف دلبر من پربند و پرشکنی
گاهی چو وعدهٔ او گاهی چو پشت منی
گه دام سرخ مُلی گه بند تازه گلی
گه دِرْعِ مُعْصَفَری گه طوقِ نسترنی
گه خوشهٔ عِنَبی گه عُقْدهٔ ذنبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.