فرست بادهٔ جان را به رسم دلداری
بدان نشان که مرا بینشان همیداری
بدان نشان که به هر شب چو ماه میتابی
ز ابر دل قطرات حیات میباری
چه قطرههاست که از حرف عشق میبارد
ز گل گلی بفزاید ز خار هم خاری
میان خار و گل این سینهها چو بلبل مست
ضمیر عشق دل اندر سحر به سحر آری
هزار ناله کنم لیک بیخود از می عشق
چو چنگ بیخبرم از نوا و از زاری
از آن دمی که صراحی عشق تو دیدم
تهی و پر شدهام دم به دم قدح واری
میان جمع مرا چون قدح چه گردانی
چو شمع را تو در این جمع در نمیآری
مرا بپرس که این شمع کیست شمس الدین
که خاک تبریز از وی بیافت بیداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف احساسات عمیق خود در عشق میپردازد. او از بادهای سخن میگوید که با فرستادن آن به جانش، به او دلداری میدهد. شاعر به نشانهایی اشاره میکند که عشق او را حتی در بینشان بودنش حفظ کرده و او را مانند ماهی میبیند که در هر شب میدرخشد. او همچنین به قطرات حیات اشاره میکند که از عشق میبارند و به تفاوت میان گل و خار در زندگی اشاره دارد.
شاعر در ادامه میگوید که همه نالههایش بیفایده است و از حال خود، که در عشق مثل کنگر بیخبر است، زاری میکند. از زمانی که به عشق معشوقش آشنا شده، او هم تهی شده و هم پر شده است. در جمع دیگران، او احساس تنهایی میکند و مانند شمعی است که در جمع دیگران نمیدرخشد. در نهایت، از کسی به نام شمس الدین صحبت میکند که باعث awakening او شده و از خاک تبریز برخاسته است.
هوش مصنوعی: بادهای که جانم را زنده میکند بفرست تا به یادگاری از دلجویی، نشانی از خودت را به من بده، زیرا که تو همواره مرا در حالتی بینشان نگاه میداری.
هوش مصنوعی: بدان که تو مانند ماهی هستی که هر شب میدرخشد و از ابر دل، قطرات زندگی را نثار میکنی.
هوش مصنوعی: عشق مانند بارانی است که از دل حرفها میچکد و این عشق میتواند زیبایی را حتی از میان دشواریها و مشکلات به وجود آورد. هر قطره از این عشق میتواند به پرورش زیبایی و شکوفایی کمک کند، حتی اگر در میان خارها باشد.
هوش مصنوعی: در میان تودههای خار و گل، دلهای ما مانند بلبل شیدا در عشق پر از احساس است و در هر صبحگاه، این عشق را با خود به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که ناله و فریاد کنم، از عشق به شدت مست شدهام و مثل چنگی هستم که نه از نوا خبری دارد و نه از زاری.
هوش مصنوعی: از زمانی که زیبایی عشق تو را دیدم، احساس کردم که وجودم خالی و پر شده است. هر لحظه مانند جامی پر و خالی میشوم.
هوش مصنوعی: در میان جمع، مرا چگونه از همگان متمایز میکنی، مشابه به این که شمع را در جمع دیگران نمیتوانی ببینی.
هوش مصنوعی: از من بپرس که این شمع کیست. شمس الدین، که خاک تبریز به خاطر او بیدار شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.