گنجور

 
مولانا

میان تیرگی خواب و نور بیداری

چنان نمود مرا دوش در شب تاری

که خوب طلعتی از ساکنان حضرت قدس

که جمله محض خرد بود و نور هشیاری

تنش چو روی مقدس بری ز کسوت جسم

چو عقل و جان گهردار، وز غرض عاری

مرا ستایش بسیار کرد و گفت:« ای آن

که در جحیم طبیعت چنین گرفتاری

شکفته گلبن جوزا برای عشرت تست

تو سر به گلخن گیتی چرا فرود آری

سریر هفت فلک تخت تست اگرچه کنون

ز دست طبع، گرفتار چار دیواری

کمال جان چو بهایم ز خواب و خور مطلب

که آفریده تو زین‌سان نه بهر این کاری

بدی مکن که درین کشت زار زود زوال

به داس دهر همان بدروی که می‌کاری

پی مراد چه پویی به عالمی که در او

چو دفع رنج کنی جمله راحت انگاری؟!

حقیقت این شکم از آز پر نخواهد شد

اگر به ملک همه عالمش بیانباری

گرفتمت که رسیدی بدانچ می‌طلبی

ولی چه سود از آن، چون بجاش بگذاری؟!

شب جوانیت ای دوست چون سپیده دمید

تو مست، خفته و آگه نه‌ای ز بیداری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه