گنجور

 
مولانا

بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری

چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری

بیا بیا و به هر سوی روزگار مبر

که نیست نقد تو را پیش غیر بازاری

تو همچو وادی خشکی و ما چو بارانی

تو همچو شهر خرابی و ما چو معماری

به غیر خدمت ما که مشارق شادیست

ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری

هزار صورت جنبان به خواب می‌بینی

چو خواب رفت نبینی ز خلق دیاری

ببند چشم خر و برگشای چشم خرد

که نفس همچو خر افتاد و حرص افساری

ز باغ عشق طلب کن عقیده شیرین

که طبع سرکه فروشست و غوره افشاری

بیا به جانب دارالشفای خالق خویش

کز آن طبیب ندارد گریز بیماری

جهان مثال تن بی‌سرست بی‌آن شاه

بپیچ گرد چنان سر مثال دستاری

اگر سیاه نه‌ای آینه مده از دست

که روح آینه توست و جسم زنگاری

کجاست تاجر مسعود مشتری طالع

که گرمدار منش باشم و خریداری

بیا و فکرت من کن که فکرتت دادم

چو لعل می‌خری از کان من بخر باری

به پای جانب آن کس برو که پایت داد

بدو نگر به دو دیده که داد دیداری

دو کف به شادی او زن که کف ز بحر ویست

که نیست شادی او را غمی و تیماری

تو بی‌ز گوش شنو بی‌زبان بگو با او

که نیست گفت زبان بی‌خلاف و آزاری

 
 
 
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه