یار در آخرزمان کرد طرب سازیی
باطن او جد جد ظاهر او بازیی
جمله عشاق را یار بدین علم کشت
تا نکند هان و هان جهل تو طنازیی
در حرکت باش ازانک آب روان نفسرد
کز حرکت یافت عشق سر سراندازیی
جنبش جان کی کند صورت گرمابهای
صف شکنی کی کند اسب گدا غازیی
طبل غزا کوفتند این دم پیدا شود
جنبش پالانیی از فرس تازیی
میزن و میخور چو شیر تا به شهادت رسی
تا بزنی گردن کافر ابخازیی
بازی شیران مصاف بازی روبه گریز
روبه با شیر حق کی کند انبازیی
گرم روان از کجا تیره دلان از کجا
مروزیی اوفتاد در ره با رازیی
عشق عجب غازییست زنده شود زو شهید
سر بنه ای جان پاک پیش چنین غازیی
چرخ تن دل سیاه پر شود از نور ماه
گر بکند قلب تو قالب پردازیی
مطرب و سرنا و دف باده برآورده کف
هر نفسی زان لطف آرد غمازیی
ای خنک آن جان پاک کز سر میدان خاک
گیرد زین قلبگاه قالب پردازیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.