در غیب هست عودی کاین عشق از او است دودی
یک هست نیست رنگی کز او است هر وجودی
هستی ز غیب رسته بر غیب پرده بسته
و آن غیب همچو آتش در پردههای دودی
دود ار چه زاد ز آتش هم دود شد حجابش
بگذر ز دود هستی کز دود نیست سودی
از دود گر گذشتی جان عین نور گشتی
جان شمع و تن چو طشتی جان آب و تن چو رودی
گر گرد پست شستی قرص فلک شکستی
در نیست برشکستی بر هستها فزودی
بشکستی از نری او سد سکندری او
ز افرشته و پری او روبندها گشودی
ملکش شدی مهیا از عرش تا ثریا
از زیر هفت دریا در بقا ربودی
رفتی لطیف و خرم زان سو ز خشک و از نم
در عشق گشته محرم با شاهدی به سودی
تبریز شمس دینی گر داردش امینی
با دیده یقینی در غیب وانمودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برقع ز رخ گشودی دل ازکفم ربودی
چون دل ربودی ازمن خود رو نهان نمودی
ای سرو قد مه رورفتی به حرف بدگو
هر کس هر آنچه بد گفت در حق من شنودی
از بردباری من جور توبیشتر شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.