گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی

دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی

دی بایزید بودی و اندر مزید بودی

و امروز در خرابی دردی فروش و مستی

دردی بنوش ای جان بسکل ز هوش ای جان

ازرق مپوش ای جان تا که صنم پرستی

امروز بس خرابی هم جام آفتابی

نی کدخدای ماهی نی شوهر مهستی

افزونی از مساکن بیرونی از معادن

آن نیستی ولیکن هستی چنانک هستی

یک گوشه بسته بودی زان گوشه خسته بودی

آن بسته را گشودی رستی تمام رستی

حیوان سوار نبود جز بهر کار نبود

حیوان نه‌ای تو حیی جستی ز کار جستی

تو پیک آسمانی چون ماه کی توانی

تا تو سوار پایی تا تو به دست شستی

خامش مده نشانی گرچه ز هر بیانی

شد مرهم جهانی هر خسته‌ای که خستی

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

دریا دلا تو آنی، کز فیض طبع روشن

گرد سواد شبهت، از روی دین بشستی

پیشت نهاد گردون، هر ارزو که کردی

زان پیشتر که گفتی، زان بیشتر که جستی

در نوبت بزرگی، هر چند چون فذلک

[...]

مولانا

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی

دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی

موقوف وقت بودی تعجیل می‌نمودی

وقت نماز آمد برجه چرا نشستی

بر بوی قبله حق صد قبله می‌تراشی

[...]

حافظ

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

وان گه برو که رستی از نیستی و هستی

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو

هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
فیض کاشانی

نامحرمان بسازید با جاهلی و پستی!

ای کوته آستینان تا کی دراز دستی‏

با خارجی مگوئید حرف خروج قائم

بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی

قدر امام بشناس ورنه جهان سرآید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشتاق اصفهانی

رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی

آغاز حق پرستیست انجام بت‌پرستی

قانع بقطره‌ای چند از بهر بی‌نیازی

همچون صدف نداریم پروای تنگدستی

هر مشت خاک از این دیر گاهی سبوست گه خم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه