گنجور

 
مولانا

گر در آب و گر در آتش می‌روی

آن نمی‌دانم برو خوش می‌روی

در رخت پیداست والله رنگ او

رو که سوی یار مه وش می‌روی

نقش‌ها را پشت و پایی می‌زنی

سوی نقش نامنقش می‌روی

ذوق جان‌ها می‌زند بر جان تو

مست و دست انداز و سرکش می‌روی

در پی تو می‌دود اقبال رو

گر به عرش و گر به مفرش می‌روی

آنک در سر داری از سودای یار

چه عجب گر تو مشوش می‌روی

شه صلاح الدین برآ زین شش جهت

گرچه ظاهر اندر این شش می‌روی