گنجور

 
مولانا

نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری

سنگ هم بوی برد نیز که زیباگهری

دل نهادم که به همسایگیت خانه کنم

که بسی نادر و سبز و تر و عالی شجری

سبزه‌ها جمله در این سبزی تو محو شوند

من چه گویم که تری تو نماند به تری

گرچه چون شیر و شکر با همه آمیخته‌ای

هیچ عقلی نپذیرد ز تو که زین نفری