به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی
که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی
چه بود حیات بیاو هوسی و چارمیخی
چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی
قدحی دو چون بخوردی خوش و شیرگیر گردی
به دماغ تو فرستد شه و شیر ما پیامی
خنک آن دلی که در وی بنهاد بخت تختی
خنک آن سری که در وی می ما نهاد کامی
ز سلام پادشاهان به خدا ملول گردد
چو شنید نیکبختی ز تو سرسری سلامی
به میان دلق مستی به قمارخانه جان
بر خلق نام او بد سوی عرش نیک نامی
خنک آن دمی که مالد کف شاه پر و بالش
که سپیدباز مایی به چنین گزیده دامی
ز شراب خوش بخورش نه شکوفه و نه شورش
نه به دوستان نیازی نه ز دشمن انتقامی
همه خلق در کشاکش تو خراب و مست و دلخوش
همه را نظاره میکن هله از کنار بامی
ز تو یک سؤال دارم بکنم دگر نگویم
ز چه گشت زر پخته دل و جان ما ز خامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
[...]
زده ام ز عشق شمعی بخود آتشی بخامی
شده ام خراب و رسوا بامید نیکنامی
به لبم ز بزم وصلش نرسیده است جامی
دل تلخ مشرب من نرسیده زو به کامی
نه ازو به من حدیثی نه به او مرا سلامی
نه در آن حریم دارم به مراد دل مقامی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.