سوی باغ ما سفر کن بنگر بهار باری
سوی یار ما گذر کن بنگر نگار باری
نرسی به باز پران پی سایهاش همیدو
به شکارگاه غیب آ بنگر شکار باری
به نظاره و تماشا به سواحل آ و دریا
بستان ز اوج موجش در شاهوار باری
چو شکار گشت باید به کمند شاه اولی
چو برهنه گشت باید به چنین قمار باری
بکشان تو لنگ لنگان ز بدن به عالم جان
بنگر ترنج و ریحان گل و سبزه زار باری
هله چنگیان بالا ز برای سیم و کالا
به سماع زهره ما بزنید تار باری
به میان این ظریفان به سماع این حریفان
ره بوسه گر نباشد برسد کنار باری
به چنین شراب ارزد ز خمار خسته بودن
پی این قرار برگو دل بیقرار باری
ز سبو فغان برآمد که ز تف میشکستم
هله ای قدح به پیش آ بستان عقار باری
پی خسروان شیرین هنر است شور کردن
به چنین حیات جانها دل و جان سپار باری
به دکان عشق روزی ز قضا گذار کردم
دل من رمید کلی ز دکان و کار باری
من از آن درج گذشتم که مرا تو چاره سازی
دل و جان به باد دادم تو نگاه دار باری
هله بس کنم که شرحش شه خوش بیان بگوید
هله مطرب معانی غزلی بیار باری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.