گنجور

 
مولانا

ای دلبر بی‌دلان صوفی

حاشا که ز جان بی‌وقوفی

از هجر دوتا چو لام گشتیم

دلتنگ ز غم چو کاف کوفی

آن دم که به طوف خود بطوفی

وآنگه که به خانه هم به طوفی

ما را بنمای مهر و الفت

چون معدن مهری و الوفی

مکشوف ز کشف توست اسرار

زیرا که کشوف هر کشوفی

آنی که بری خسوف از ماه

آن ماه نه‌ای که در خسوفی

آنی که بری کسوف از شمس

آن شمس نه‌ای که در کسوفی

در آحادیم ای مهندس

تو ساکن خانه الوفی

ای آحادی الوف را باش

کاین جا تو به منزل مخوفی

 
 
 
گنجور رومیزی
غزل شمارهٔ ۲۷۵۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم