گنجور

 
مولانا

نه آتش‌های ما را ترجمانی

نه اسرار دل ما را زبانی

نه محرم درد ما را هیچ آهی

نه همدم آه ما را هیچ جانی

نه آن گوهر که از دریا برآمد

نه آن دریا که آرامد زمانی

نه آن معنی که زاید هیچ حرفی

نه آن حرفی که آید در بیانی

معانی را زبان چون ناودان است

کجا دریا رود در ناودانی

جهان جان که هر جزوش جهان است

نگنجد در دهان هرگز جهانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
دقیقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی

ولیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی

کسایی

به جام اندر تو پنداری روان است

و لیکن گر روان دانی روانی

به ماهی ماند ، آبستن به مریخ

بزاید ، چون فراز لب رسانی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

شکفته شد گل از باد خزانی

تو در باد خزانی بی زیانی

همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل

چه چیزی مردمی یا بوستانی

ز بوی موی پیچان سنبلی تو

[...]

ابوالفضل بیهقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی‌

و لیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه