بر من نیستی یارا کجایی
به هر جایی که هستی جان فزایی
ز خشم من به هر ناکس بسازی
به رغم من به هر آتش درآیی
چو بینی مر مرا نادیده آری
چنین باشد وفا و آشنایی
عزیزی بودم خوارم ز عشقت
در این خواری نگر کبر خدایی
برای تو جدا گردم ز عالم
که تا ناید مرا بوی جدایی
سبک روحا گران کردی تو رو را
که یعنی قصد دارم بیوفایی
تو در دل جورها داری همیکن
که تا روز قیامت جان مایی
الا ای چرخ زاینده چنین ماه
نزایی و نزایی و نزایی
به کوه قاف شمس الدین تبریز
همایی و همایی و همایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غیبت یار و احساس تنهایی خود سخن میگوید. او به این نکته اشاره میکند که هر جا که یار باشد، زندگی و نشاط را به ارمغان میآورد. شاعر از خشم خود به بیوفایی و تحقیر در عشق میگوید و اظهار میکند که حتی در دلتنگی و جدایی از یار، نمیتواند فراموشش کند. او آرزو دارد که برای یار از همه چیز جدا شود و در نهایت به یادآوری عشق و وفاداریش به یار میپردازد. در پایان نیز به زیبایی یار و قدرت خالق اشاره میکند و به ستایش او میپردازد.
هوش مصنوعی: غیبت تو برای من تحملناپذیر است، هر جا که هستی، وجودت زندگیبخش من است.
هوش مصنوعی: اگر از خشم من به هر کسی کمک کنی، به رغم میل من در هر وضعیتی قرار بگیری.
هوش مصنوعی: اگر تو مرا ببینی و نادیده بگیری، این نشاندهندهی وفاداری و آشناییات با من است.
هوش مصنوعی: من در عشق تو به جایی رسیدهام که از عزت و مقام خود سقوط کردهام. حالا در این حالت ذلت و خواری، نگاه کن که چقدر مغرور و خودخواهی وجود خداوندی که از من بالاتر است.
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم از همه چیز کناره بگیرم و خود را از دنیا دور کنم، تا اینکه بوی جدایی به من نرسد.
هوش مصنوعی: تو با رفتار و کلامت قلبم را سنگین کردی، انگار که قصد داری به من بیوفایی کنی.
هوش مصنوعی: تو در دل خود نوعی تلاطم و آشفتگی داری که تا پایان دنیا جان من به آن وابسته است.
هوش مصنوعی: ای چرخ فلکی که همیشه در حال زایش و تولید هستی، این ماه را بار دیگر به دنیا میآوری.
هوش مصنوعی: در کوه قاف، پرندهای به نام همای وجود دارد که نشانگر خوشبختی و سعادت است. این همای در جستجوی شمسالدین تبریز پرواز میکند و نماد ارتباط و جستجوی روحانی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.