بخوردم از کف دلبر شرابی
شدم معمور و در صورت خرابی
گزیدم آتش پنهان پنهان
کز او اندر رخم پیداست تابی
هزاران نکته در عالم بگفتم
ز عشق و هیچ نشنیدم جوابی
گهی سوزد دلم گه خام گردد
به مانند دلم نبود کبابی
مرا آن مه یکی شکلی نمودهست
که سیصد مه نبیند آن به خوابی
منم غرقه به بحر انگبینی
که زنبور از کفش یابد لعابی
بهشت اندر رهش کمتر حجابی
خرد پیش مهش کمتر سحابی
جهان را جمله آب صاف میبین
که ماهی میدرخشد اندر آبی
اگر با شمس تبریزی نشینی
از آن مه بر تو تابد ماهتابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربیات عاطفی و روحی شاعر است. او از عشق و دلبرش سخن میگوید و به حسی عمیق و پرشور اشاره دارد که در دلش ایجاد شده است. شاعر از آتش عشق و دغدغههای درونیاش میگوید و بیان میکند که در این احساسات، گاه دچار سوختگی و گاه آرامش میشود. او عشق را همچون دریایی عمیق میبیند که در آن غرق است و زیباییهای آن قابل توصیف نیست. در نهایت، اشارهای به تأثیر شمس تبریزی، مرید و استادش دارد که در زندگیاش نورانی و الهامبخش است، به گونهای که روشنایی عشق و حقیقت را بر او میتابد.
هوش مصنوعی: من از دست محبوبم نوشیدنی نوشیدم و حالا سرمست و شاداب هستم، حتی اگر وضعیت ظاهریام خراب باشد.
هوش مصنوعی: من آتش پنهانی را برگزیدهام که از آن در چهرهام روشنایی و تابش نمایان است.
هوش مصنوعی: در عالم عشق هزاران نکته و مفهوم را بیان کردهام، اما هیچ پاسخی دریافت نکردهام.
هوش مصنوعی: گاهی دل من میسوزد و گاهی سرد و بیاحساس میشود. مثل کباب که هم میسوزد و هم میپزد، دل من حالتی ندارد که بهطور ثابت فقط یکطور باشد.
هوش مصنوعی: من را آن ماه زیبایی به شکلی درآورده است که سیصد ماه دیگر هم نمیتوانند او را در خواب ببینند.
هوش مصنوعی: من در دریای شهدی غوطهورم که زنبور میتواند از آن عسل بگیرد.
هوش مصنوعی: بهشت در مسیر او کمتر مانع دارد و در حضور او، عقل کمتر از ابر مشکل میسازد.
هوش مصنوعی: در دنیا همه چیز را مانند آب زلال میبینم که ماهی درون آن میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر در کنار شمس تبریزی باشی، نوری همچون نور ماه به تو خواهد تابید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان بودهست و صفش چون سرابی
که نه امید ماند زو نه آبی
الهی دل بلا بی دل بلا بی
گنه چشمان کره دل مبتلا بی
اگر چشمان نکردی دیده بانی
چه داند دل که خوبان در کجابی
سرخس از جور بیآبی و آبی
دریغا روی دارد در خرابی
ز بیآبی خلاصش دادی اما
خداوندا خلاصش ده ز آبی
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی
درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی
چو جان نوشید جام جان فزایش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.