جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی
من دم نزنم زیرا دم مینزند ماهی
بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی
مه سجده همیکردت ای ایبک خرگاهی
خورشید ز تو گشته صاحب کله گردون
وز بخشش تو دیده این ماه سما ماهی
کی هر دو یکی گردد تو آتش و من روغن
وین قسمت چو آمد تو یوسف و من چاهی
هر چند که این جوشم از آتش تو باشد
من بنده آن خلعت گر رانی و گر خواهی
این دانش من گشته بر دانش تو پرده
فریاد من مسکین از دانش و آگاهی
گه از می و از شاهد گویم مثل لطفش
وین هر دو کجا گنجد در وحدت اللهی
شمس الحق تبریزی صبحی که تو خندانی
کی شب بودش در پی یا زحمت بیگاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و وحدت الهی میپردازد. شاعر با توصیف آتش و روغن، به رابطهای عمیق و غیرقابل تفکیک اشاره میکند. او از زیبایی و نور خورشید که نماد عشق و بخشش است سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه این عشق میتواند انسان را از حالات سخت و تاریکی نجات دهد. شاعر همچنین به روایت دانش و آگاهی خود میپردازد و فریاد میزند که هیچ چیز نمیتواند این عشق عمیق را بپوشاند. در پایان، شاعر به شمس تبریزی اشاره میکند و میگوید که صبحی که او خنده به لب دارد، چگونه میتواند شبی تیره و بیفایده باشد.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو بگو که دربارهی عشق و آتش دل من چیزی نگویم، چون در این میان، خود عشق هم سکوت کرده است.
هوش مصنوعی: دیشب در زیر این آسمان، ماه برای تو بسیار زیبا بود و همچنان در حال سجده و احترام به تو بود ای ایبک که در خیمهات زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر تو به پادشاهی آسمان رسیده و بخشش تو باعث شده تا این ماه، زیباترین ماه در آسمان شود.
هوش مصنوعی: وقتی که تو و من یکی شویم، مثل آتش و روغن خواهیم بود. وقتی این اتفاق بیفتد، تو مانند یوسف و من مانند چاه خواهم بود.
هوش مصنوعی: هرچند که این شور و شوقی که دارم به خاطر عشق توست، من به هر حال بنده و خدمتگزار تو هستم، حتی اگر مرا برانی یا اگر بخواهی کنارم بمانی.
هوش مصنوعی: دانش من موجب شده که از دانش تو پنهان بماند و ناله من از کمدانشی و ناآگاهی خودم است.
هوش مصنوعی: گاهی از شراب و زیباییهای محبوب سخن میگویم، مانند لطف و رحمتش، ولی چگونه میتوان این دو را در عینیت واحد الهی جا داد؟
هوش مصنوعی: وقتی تو میخندی، سپیدهدمی فرامیرسد که شبهای گذشتهاش به هیچ وجه احساس خستگی و زحمت نداشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوی کی میگردی ای خواجه چه میخواهی
پابسته شدی چون من زان دلبر خرگاهی
گر بسته شدی از وی رسته ز همه بندی
نی خدمت کس خواهی نی خسروی و شاهی
شد خدمت تو دستان چون خدمت سرمستان
[...]
هر نقش درم بندی است، در دیده آگاهی
دائم ز فلوس خویش در دام بود ماهی!
در خواب نبیند شه، آسایش درویشی
درویش ندارد ره بر تخت شهنشاهی
با سر بسر آن کو، ره در دل شب میپو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.