گنجور

 
مولانا

در کوی کی می‌گردی ای خواجه چه می‌خواهی

پابسته شدی چون من زان دلبر خرگاهی

گر بسته شدی از وی رسته ز همه بندی

نی خدمت کس خواهی نی خسروی و شاهی

شد خدمت تو دستان چون خدمت سرمستان

در آب سجود آری بی‌مسله چو ماهی

چون مست و خراب آمد سجده گهش آب آمد

فارغ ز ثواب آمد فرد از ره و بیراهی

کو ره چو در این آبی کو سجده چو محرابی

نی ظالم و نی تایب نی ذاکر و نی ساهی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی

من دم نزنم زیرا دم می‌نزند ماهی

بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی

مه سجده همی‌کردت ای ایبک خرگاهی

خورشید ز تو گشته صاحب کله گردون

[...]

واعظ قزوینی

هر نقش درم بندی است، در دیده آگاهی

دائم ز فلوس خویش در دام بود ماهی!

در خواب نبیند شه، آسایش درویشی

درویش ندارد ره بر تخت شهنشاهی

با سر بسر آن کو، ره در دل شب میپو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه