ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
محبوس یکی خنبی چون شیره انگوری
هر صبح ز عشق تو این عقل شود شیدا
بر بام دماغ آید بنوازد طنبوری
ای شادی آن شهری کش عشق بود سلطان
هر کوی بود بزمی هر خانه بود سوری
بگذشتم بر دیری پیش آمد قسیسی
میزد به در وحدت از عشق تو ناقوری
ادریس شد از درسش هر جا که بد ابلیسی
در صحبت آن کافر شب گشته چون کافوری
گفتم ز کی داری این گفتا ز یکی شاهی
هم عاشق و معشوقی هم ناصر و منصوری
یک شاه شکرریزی شمس الحق تبریزی
جان پرور هر خویشی شور و شر هر دوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیباییها و لذایذ عشق است. شاعر به نور و شور ناشی از لب و زلف معشوق اشاره میکند و به تصویری از بهشت میپردازد که در آن، ساقی و حوری وجود دارند. عشق به معشوق به شاعر جان تازهای میبخشد و عقل او را شیدا میکند. شاعر همچنین به جشنها و شادیهای موجود در شهر عشق اشاره میکند و از تأثیر عشق بر روح انسان سخن میگوید. در انتها، از شخصیتی به نام شمس الحق تبریزی یاد میکند که نشانهای از عشق و خلاقیت در خود دارد. این شعر به جستجوی معانی عمیق عشق و زیباییهایی که در آن نهفته است، میپردازد.
هوش مصنوعی: ای بر سر هر سنگی، از زیبایی لبهای تو نوری درخشان میتابد و از شور و زندگی زلفهای تو در هر سو، شوری و هیاهو ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: در زیبایی بهشت تو، در زیر درختهای سبزت، در هر طرف یک جوان و خوشچهره و در هر سمت دیگر یک پری زیبا وجود دارد.
هوش مصنوعی: از عشق تو هر جا یک روح به دام افتاده و یکی دیگر همچون عسل غلیظ شده است.
هوش مصنوعی: هر صبح به خاطر عشق تو، عقل من دیوانه میشود و بر بام فکر میآید تا طنبور را بنوازد.
هوش مصنوعی: ای شادی، در آن شهر که عشق حاکم است، هر خیابان پر از جشن و هر خانه مملو از خوشی و سرور است.
هوش مصنوعی: مدتی پیش از جایی عبور کردم که صدای دلنواز قمر در دلانگیزی عشق تو به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: ادریس به خاطر درسهایی که آموخته، به هر جایی میرود و با وجود اینکه ابلیس در کنار آن کافر قرار دارد، شب را مانند کافور سپری میکند. در واقع، این جمله به ما میفهماند که او در مقابل خطرات و وسوسههای شیطانی مقاوم است و بر مشکلات فائق میآید.
هوش مصنوعی: گفتم این حرفها از کجا میآید؟ او پاسخ داد که من از یک منبع بزرگ، از یک شاهزاده سخن میگویم؛ هم عاشق و معشوق وجود دارد و هم ناصر و منصور.
هوش مصنوعی: شخصی به نام شمس الحق تبریزی، که مانند یک پادشاه خوشذاتی است، زندگی و جان خانوادهاش را روشن میکند و به آنها نشاط و انرژی میبخشد. او باعث ایجاد شور و هیجان در هر جمع و دورهمی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای برگ گل سوری! از خار مکن دوری
از خار مکن دوری، ای برگ گل سوری!
آن را که تو منظوری در چشم جهان ناید
در چشم جهان ناید آن را که تو منظوری
ای دوست به دستوری در پای تو می میرم
[...]
من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟
جویای لقا گشتم، تا چند ز مهجوری؟
گویند که: نتوان دید آن یار گرامی را
آری نتوان دیدن تا غافل و مغروری
ای بحر چنین ساکن، دلها ز تو شد ایمن
[...]
ای برگ گل سوری از خار مکن دوری
از خار مکن دوری ای برگ گل سوری
ای مخفی کافوری از پنبه مکن دوری
از پنبه مکن دوری ای مخفی کافوری
در پرده مستوری والا نتواند بود
[...]
دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
سرمایهٔ آگاهی گر آینهداریهاست
در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری
از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.