گنجور

 
مولانا

ای دشمن عقل من وی داروی بی‌هوشی

من خابیه تو در من چون باده همی‌جوشی

اول تو و آخر تو بیرون تو و در سر تو

هم شاهی و سلطانی هم حاجب و چاووشی

خوش خویی و بدخویی دلسوزی و دلجویی

هم یوسف مه رویی هم مانع و روپوشی

بس تازه و بس سبزی بس شاهد و بس نغزی

چون عقل در این مغزی چون حلقه در این گوشی

هم دوری و هم خویشی هم پیشی و هم بیشی

هم مار بداندیشی هم نیشی و هم نوشی

ای رهزن بی‌خویشان ای مخزن درویشان

یا رب چه خوشند ایشان آن دم که در آغوشی

آن روز که هشیارم من عربده‌ها دارم

و آن روز که خمارم چه صبر و چه خاموشی

 
 
 
جدول شعر
غزل شمارهٔ ۲۶۰۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

رخساره چه می پوشی، در کینه چه می کوشی؟

حال دل مسکین را می دانی و می پوشی

گر نرخ به جان سازی، ور عمر بها گویی

از دیده خریدارم هر عشوه که بفروشی

گفتی که ز می هر دم سودای دلی دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه