ریگ ز آب سیر شد من نشدم زهی زهی
لایق خرکمان من نیست در این جهان زهی
بحر کمینه شربتم کوه کمینه لقمهام
من چه نهنگم ای خدا بازگشا مرا رهی
تشنهتر از اجل منم دوزخ وار میتنم
هیچ رسد عجب مرا لقمه زفت فربهی
نیست نزار عشق را جز که وصال داروی
نیست دهان عشق را جز کف تو علف دهی
عقل به دام تو رسد هم سر و ریش گم کند
گرچه بود گران سری گرچه بود سبک جهی
صدق نهنده هم توی در دل هر موحدی
نقش کننده هم توی در دل هر مشبهی
نوح ز اوج موج تو گشته حریف تختهای
روح ز بوی کوی تو مست و خراب و والهی
خامش باش و بازرو جانب قصر خامشان
باز به شهر عشق رو ای تو فکنده در دهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به تشنگی و نیاز عمیق خود به عشق و وصال میپردازد. او احساس میکند که در دنیا بیارزش است و به شدت در جستجوی معنای حقیقی وجود و ارتباط با معشوق است. در حالی که دیگران ممکن است به خوشیها و لذتهای دنیوی مشغول باشند، او میبیند که عشق واقعی تنها در وصال معشوق به دست میآید. او همچنین به قدرت عشق و تأثیرات عمیق آن بر دل و جان انسانها اشاره میکند و در پایان دعوت به آرامش و بازگشت به شهر عشق میکند، همچنین به yearning for a deeper connection اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شنهای بیابان از آب سیراب شدند، اما من همچنان تشنهام. آه! چه غمانگیز است که من لایق اسبمان نیستم و این دنیا برایم جای مناسبی نیست.
هوش مصنوعی: من در دریا کمعمق خود، جرعهای از آب را میگیرم و در کوه، لقمهای کوچک برای خوردن دارم. ای خدا، مرا باز کن به سمت راهی که بروم، من چه نهنگی هستم که در این وضعیت گیر کردهام.
هوش مصنوعی: من در آتش عذاب دارم میچشم و تشنگیای دارم که حتی مرگ هم به مقایسه با آن ناچیز است. شگفتانگیز است که من به این وضعیت، به دنبال نجات خود هستم، اما هیچ چیز نمیتواند به من کمک کند.
هوش مصنوعی: عشق، درمانی جز نزدیکی و وصال ندارد و زبان عشق بدون لبهای تو هیچ چیز نیست.
هوش مصنوعی: عقل وقتی در دام محبت تو بیفتد، همه چیز خود را فراموش میکند و حتی در برابر سختیها نیز دچار تغییر میشود، چه بسا که این عشق برایش سنگین باشد یا نه.
هوش مصنوعی: صداقت در دل هر مؤمنی پابرجاست و همچنین در دل هر کسی که خدا را شبیه به خلق میبیند، جایی دارد.
هوش مصنوعی: نوح به خاطر بلندی موج تو به رقابت با تختهای میپردازد و روح من از عطر مکان تو سرمست و نابود و سرگردان شده است.
هوش مصنوعی: سکوت کن و برگرد به قصر خاموشان، دوباره به شهر عشق برو، ای کسی که در این جا ریشه دواندهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از سر روزنم سحر گفت به قنجره مهی
هی تو بگو که کیستی؟ آنک ندادیش رهی
من تلف وصال تو،لیک تو کیستی؟ بگو
گفت: که « لاابالیی، خیرهکشی، شهنشهی
بیپر و بال فضل من، بر نپرد ز تن دلی
[...]
ای که به حسن قامتت سرو ندیدهام سهی
گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی
جور بکن که حاکمان جور کنند بر رهی
شیر که پایبند شد تن بدهد به روبهی
از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی
[...]
کیست که آرد گهی باز زماه خرگهی
تا که مشام جان به تو تازه کنیم گه گهی
صبح بود بعاشقان گر چه نتابد آفتاب
پرده اگر فروهلد در شب ماه خرگهی
صبر زعاشقان مجو ایکه بعقل غره ای
[...]
داشت چه از رضای حق شاه شهید آگهی
دست ز جان بشست با کوکبه یداللهی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.