عارف گوینده اگر تا به سحر صبر کنی
از جهت خستهدلان جان و نگهبان منی
همچو علی در صف خود، سر نَبَری از کف خود
بولهب وسوسه را تا نکنی راهزنی
راهزنان را بزنی تا که حقت نام نهد
غازی من حاجی من گرچه به تن در وطنی
ساقی جام ازلی مایهٔ قند و عسلی
بارگه جان و دلی گنجگه بوالحسنی
جنبش پَرّ مَلَکی مطلع بام فلکی
جمع صفا را نمکی شمع خدا را لگنی
باده دهی مست کنی جمله حریفان مرا
عربدهشان یاد دهی با منشان درفکنی
از یک سوراخ تو را مار دوباره نگزد
گر نری و پاکدلی مؤمنی و مؤتمنی
خامش باش ای دل من نام مرا هیچ مگو
نام کسی گو که از او چون گل تر خوشدهنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به صبر و انتظار اشاره میکند و از وجود خود به عنوان نگهبان خستهدلان یاد میکند. او میخواهد که به مانند علی (علیهالسلام) سر خود را از دست ندهد و با وسوسهها مبارزه کند. شاعر همچنین به مفهوم عشق و معرفت اشاره دارد و میخواهد که با بادهی محبت و خوشی، دوستانش را مست کند. در انتها، شاعر از دل خود میخواهد که سکوت کند و فقط نام کسی را ببرد که از او سخن گفتن، چون گل، شیرین و خوشزبان است.
هوش مصنوعی: اگر تو تا صبح صبر کنی، عارف گوینده به تو خواهد گفت که تو از نظر دلهای خسته، جان و نگهبان من هستی.
هوش مصنوعی: مانند علی در صف خود ایستاده، سر خود را از دست نده و وسوسهها را کنار بگذار تا دچار راهزنی نشوی.
هوش مصنوعی: اگر بر دزدان و ستمگران ضربه بزنی، آن زمان است که حق تو را به عنوان سرباز و ستایشگر نام میگذارد، من حتی اگر در وطن خودم باشم، به نام حاجی شناخته میشوم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی از بهشت که شیرینی و لطافتش مانند قند و عسل است. تو محل زندگی جان و دل هستی و گنجینهای از خوبان و نعمتها را در خود داری.
هوش مصنوعی: حرکت پرندهای در آغاز روز آسمانی، صفای جمع را همچون نمک در نظر میآورد و شمعی از نور خدا را در ظرفی قرار میدهد.
هوش مصنوعی: به من نوشیدنی بده و مرا مست کن تا همه رفقایم را تحت تاثیر قرار دهم و با صدای بلند و شجاعت با آنها برخورد کنم.
اشاره است به حدیث «لا يلدغ المؤمن من جحر مرتين»؛ مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود.
هوش مصنوعی: ای دل من، ساکت باش و نام من را نبر. نام کسی را ببر که از من، گل تر و خوشزبانتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو بربود ز من مایهٔ مایی و منی
خود نبود عشق ترا چاره ز بیخویشتنی
دست کسی بر نرسد به شاخ هویت تو
تا رگ نخلیت او ز بیخ و بن بر نکنی
با لب تو باد بود، سیرت نیکی و بدی
[...]
ای که به شیرین سخنی نرخ شکر می شکنی
حبک اضنی بدنی شوقک افنی وسنی
چهره برافروخته ای جان کسان سوخته ای
ماه کدامین فلکی شمع کدام انجمنی
دیده کنم فرش رهت چون تو به سویم گذری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.