گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب

تن و دل ما مسخر او که می‌نپرد به جز بر او

فما طلبوا سوی سقمی فطاب علی ما طلبوا

عجب خبری که می‌دهدم دم و غم او کر و فر او

فنی جلدی اذا عبسوا فکیف تری اذا طربوا

مرا غم او چو زنده کند چگونه شوم ز منظر او

فلا هرب اذا طلبوا و لا طرب اذا هربوا

عجب چه بود بهر دو جهان که آن نبود میسر او

اری امما به سکروا و لا قدح و لا عنب

حدث نشود شکر که خوری شکر چو چشد ز شکر او

لقد ملئت خواطرنا بهم عجبا و ما العجب

سحر اثری ز طلعت او شبم نفسی ز عنبر او

سکت او ناوهم سکتوا و لا سئمو و لا عتبوا

خبر نکنم دگر که مرا رسید خبر ز مخبر او

فوا حزنی اذا حجبوا و یا طربی اذا قربوا

درم بزند سری نکند که سر نبرد کس از سر او