سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو
وز می نو که دادهای جان نبرم به جان تو
زخم گران همیکشم زخم بزن که من خوشم
گرچه درون آتشم جمله زرم به جان تو
هر نفسی که آن رسد کار دلم به جان رسد
گرچه ز پا درآمدم جان سرم به جان تو
شکل طبیب عشق تو آمد و داد شربتی
خوردم از آن و هر نفس من بترم به جان تو
نور دو چشم و نور مه چون برسد یکی شود
تو چو مهی به جان من من بصرم به جان تو
هر چه که در نظر بود بسته بود عمارتش
آه که چنین خراب من از نظرم به جان تو
در تبریز شمس دین هست بلندتر شجر
شاد و به برگ و بانوا زان شجرم به جان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در سفر هوای تو بیخبرم به جان تو
نیک مبارک آمدهست این سفرم به جان تو
لعل قبا سمر شدی چونک در آن کمر شدی
کشته زار در میان زان کمرم به جان تو
همچو قمر برآمدی بر قمران سر آمدی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.