گنجور

 
مولانا

ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او

پندپذیرنده نیم شور و شرر دارم از او

خانه شادی است دلم غصه ندارم چه کنم

هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او

کی هلدم با خود کی می‌دهدم بر سر می

گل دهدم در مه دی بلبل گلزارم از او

من خوش و تو نیم خوشی جهد بکن تا بچشی

تا قدحی می‌بکشی ز آنک گرفتارم از او

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۱۴۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۱۴۶ به خوانش فتانه صانعی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او

روی ترش سازم از او بانگ و فغان آرم از او

با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود

خنده نهان کردم من اشک همی‌بارم از او

شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه