گنجور

 
مولانا

ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او

پندپذیرنده نیم شور و شرر دارم از او

خانه شادی است دلم غصه ندارم چه کنم

هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او

کی هلدم با خود کی می‌دهدم بر سر می

گل دهدم در مه دی بلبل گلزارم از او

من خوش و تو نیم خوشی جهد بکن تا بچشی

تا قدحی می‌بکشی ز آنک گرفتارم از او