گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

ز زخم دف کفم بدرید ای جان

چه بستی کیسه را دستی بجنبان

گشادی کن بجنب آخر نه سنگی

نه سنگی هم گشاید آب حیوان

مروت را مگر سیلاب برده‌ست

که پیدا نیست گرد او به میدان

درافکن کهنه‌ای گر زر نداری

تو را جز ریش کهنه نیست درمان

چو دستت بسته و ریشت گشاده‌ست

بجنبان ریش را ای ریش جنبان

گلو بگرفت و آوازم ز نعره

مگر بسته است راه گوش اخوان

اگر راه است آبی را در این ناو

چرا چرخی و سنگی نیست گردان

وگر این سنگ گردان است کو آرد

زهی مهمانی بی‌آب و بی‌نان

به طیبت گفتم این نکته مرنجید

مدارید از مزح خاطر پریشان

گلو مخراش و زیر لب بخوانش

دهانت پر کند از در و مرجان

مسلم دان خدا را خوان نهادن

خمش کن این کرم را نیست پایان

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۰۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟

چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟

یکی اندر دهان حق زبانست

یکی اندر دهان مرگ دندان

دقیقی

ملک آن یادگار آل دارا

ملک آن قطب دور آل سامان

اگر بیند بگاه کینش ابلیس

ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان

بپای لشکرش ناهید و هرمز

[...]

عنصری

بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گوئی که از کافور گوییست

یک گوئی که هست از مشگ چوگان

چه چیزست آن خط مشکین و آن لب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ز من معزول شد سلطان شیطان

ندارم نیز شیطان را به سلطان

سرم زیرش ندارم، مر مرا چه

اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟

همی دانم که گر فربه شود سگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه