نشاید از تو چندین جور کردن
نشاید خون مظلومان به گردن
مرا بهر تو باید زندگانی
وگر نی سهل دارم جان سپردن
از آن روزی که نام تو شنیدم
شدم عاجز من از شبها شمردن
روا باشد که از چون تو کریمی
نصیب من بود افسوس خوردن
خداوندا از آن خوشتر چه باشد
بدیدن روی تو پیش تو مردن
مثال شمع شد خونم در آتش
ز دل جوشیدن و بر رخ فسردن
در این زندان مرا کند است دندان
از این صبر و از این دندان فشردن
از این خانه شدم من سیر وقت است
به بام آسمانها رخت بردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نداند زیرک آن را وصف کردن
نداند دیو در وی راه بردن
دلِم تنگه ندانِم صبر کِردِن
ز دلتنگی بُوِم راضی بِمِردِن
ز شرم روی تِه مو در حِجابِم
ندانِم عرض حالِم واته کِردِن
اگر جرمی است، اینک تیغ و گردن
ز تو کشتن ز من تسلیم کردن
چو کار من مرا بایست کردن
فکندم کاهلی کردن ز گردن
ز من بشنو حدیث بخل خواجه
که نتوان خوبتر زین وصف کردن
اگر روزی مصافی آیدش پیش
نهد حالی به زخم تیغ گردن
نیندازد به دشمن تیر از بخل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.