آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن
بر سینه ما بنشین ای جان منت مسکن
سرمست شدم ای جان وز دست شدم ای جان
ای دوست خمارم را از لعل لبت بشکن
ای ساقی هر نادر این می ز چه خم داری
من بنده ظلم تو از بیخ و بنم برکن
هم پردهٔ من میدر هم خون دلم میخور
آخر نه توی با من شاباش زهی ای من
از دوست ستم نبود بر مست قلم نبود
جز عفو و کرم نبود بر مست چنین مسکن
از معدن خویش ای جان بخرام در این میدان
رونق نبود زر را تا باشد در معدن
با لعل چو تو کانی غمگین نشود جانی
در گور و کفن ناید تا باشد جان در تن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بی طلعت تو مجلس بی ماه بود گردون
بی قامت تو میدان، بی سرو بود بستان
«هارُونَ أَخِی» (۳۰) و آن هارون است برادر من.
«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» (۳۱) پشت من و نیروی من باو سخت کن.
آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن
ز آیینه ندیدهست او الا سیهی آهن
از آب حیات تو دور است به ذات تو
کز کبر برآید او بالا مثل روغن
پای تو چو جان بوسد تا حشر لبان لیسد
[...]
امروز بحمدالله فارغ شدم از دشمن
دشمن چه تواند کرد چون دوست بود با من
آورد صبا بویی از مصر سوی کنعان
یعقوب صفت ما را شد دیده بدان روشن
چون غنچه دل بشکفت از بوی نسیم وصل
[...]
یک ره ز ره دجله منزل به مداین کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.